📽 سکانسـ اول:
📽 سکانسـ اول:
-حسین ؟
+ اوهوم! 🙂
-امیر علی ؟
+ آرہ! ☺ ️
-سبحان ؟
+ اممم...🤔 آرہ!
-هادی چی ؟ هادی؟
+ اینم قشنگہ!😊
-چیزہ... ببین اینم علامت زدما ،
محمد امین؟
+ اینم خوبہ! 😌
زن کتاب را می اندازد.😐
-ای بابا!...
من کہ نمیگم در مورد قشنگیشون نظر بدی!😐
بگو کدوم بهترہ!
یکیشو انتخاب کن دیگہ!!😖
مرد میخندد و با شیطنت نگاہ میکند:😅 😊
+اسم حالا مهم نیست...(مکث )..
مهم اینہ کہ قیافش بہ من میرہ!😎
-چی ؟!! چی گفتی؟!
صبر کن بیینم چی گفتی؟😒
+کپی من میشہ! ... حالا ببین!!😝 😅
زن کہ سعی میکند قیافہ ی جدی خودش را حفظ کردہ و زیر خندہ نزند،
کتاب را سمت دیگر مبل سر میدهد و رویش را بہ حالت قهر برمیگرداند! ☹ ️😒
مرد با مهربانی می خندد ..☺ ️
-حالا می بینیم دیگہ کی میبَرہ! 😇 😍
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
📽 سکانسـ دوم :
زن آهستہ کنار تابوت زانو میزند. 😔
نوزاد را روی سینہ ی بابا می گزارد.
-تو بُردی......راستی ...
حسین ؟ امیر علی ؟ سبحان ؟هادی؟ محمد امین؟ ...نگفتی اسمشو چی بزارم.....؟!😭
#همسر_شهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#چقدر_سخته_دل_کندن 😭 💔
-حسین ؟
+ اوهوم! 🙂
-امیر علی ؟
+ آرہ! ☺ ️
-سبحان ؟
+ اممم...🤔 آرہ!
-هادی چی ؟ هادی؟
+ اینم قشنگہ!😊
-چیزہ... ببین اینم علامت زدما ،
محمد امین؟
+ اینم خوبہ! 😌
زن کتاب را می اندازد.😐
-ای بابا!...
من کہ نمیگم در مورد قشنگیشون نظر بدی!😐
بگو کدوم بهترہ!
یکیشو انتخاب کن دیگہ!!😖
مرد میخندد و با شیطنت نگاہ میکند:😅 😊
+اسم حالا مهم نیست...(مکث )..
مهم اینہ کہ قیافش بہ من میرہ!😎
-چی ؟!! چی گفتی؟!
صبر کن بیینم چی گفتی؟😒
+کپی من میشہ! ... حالا ببین!!😝 😅
زن کہ سعی میکند قیافہ ی جدی خودش را حفظ کردہ و زیر خندہ نزند،
کتاب را سمت دیگر مبل سر میدهد و رویش را بہ حالت قهر برمیگرداند! ☹ ️😒
مرد با مهربانی می خندد ..☺ ️
-حالا می بینیم دیگہ کی میبَرہ! 😇 😍
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
📽 سکانسـ دوم :
زن آهستہ کنار تابوت زانو میزند. 😔
نوزاد را روی سینہ ی بابا می گزارد.
-تو بُردی......راستی ...
حسین ؟ امیر علی ؟ سبحان ؟هادی؟ محمد امین؟ ...نگفتی اسمشو چی بزارم.....؟!😭
#همسر_شهید
#شهید_سجاد_طاهرنیا
#چقدر_سخته_دل_کندن 😭 💔
۱.۷k
۰۴ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.