نیمه ی الماسی من
نیمه ی الماسی من✨
ــــــــــپارتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــسومــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖤لوسیفر
🖤در ذهن*چرا..... جرا وقتی باهات هستم..... احساس می کنم که بهترین زندگی رو دارم. ماشکی تو مال من بودی..
🖤ناز کردن الستور**
❣️الستور
❣️ بیدار شدن*
❣️چی.....من.. من...
🖤هیششش. اگه خوابت میاد بخواب.
❣️ولی قربان....
🖤بهت گفتم که... صدام کن لوسی
❣️خجالت کشیدن*
❣️رفتن*
🖤کجا با این عجله؟
❣️می خوام یه جایی برم که دیگه اون قیافت رو نبینم.
🖤تعجب کردم الستور. میدونم بهم حس داری.
❣️نوچ. ندارم و دیگه حوصله ی حرف با تپ رو هم ندارم!!
🖤فکر کنم... حالش رو بد کردم
~((در هتل)) ~
🩷چارلی
🩷الان سه ساعت گذشته و کسی نیومده. نگران بقیه ام.
🩶اونا همشون یه چیزی بلدن. نباید نگرانشون باشی.
❣️آمدن در هتل**
🩷او سلام الستور.
❣️اهمیت ندادن و رفتن در آشپز خانه**
🩷اممم. فکر کنم روز بدی رو گذرونده
🖤آمدن به هتل**
🖤سلام چارلی.
🩷سلام بابا
🖤الستور اومد؟
🩷آره توی آشپزخونه رفت
🖤رفتن در آشپز خانه **
🩷دیدن نیفتی**
🩷 تو اینجایی نیفتی؟ داشتی چیکار میکردی؟
🧡نیفتی
🧡دنبال پسر بد میرفتم!
🩷منظورت.... الستوره؟
🧡آره آره... اون توی خونه ی شیطان بد بود.
🩷چی؟ نیفتی برو تو آشپز خونه و ببین پسر بد و شیطان بد چی کار می کنن.
🧡 میرم میرم
🧡رفتن یواشکی در آشپز خانه.... عملیات جاسوسی
🖤ببین ال من....
❣️چند بار بهتون بگم اعلیحضرت.... اسم من ال نیست! الستوره!
🖤باشه حالا. الستور. من....من تورو به.... به....یه پارک دعوت میکنم..... فقط برای دوستی.
❣️باشه...... من فکر هام رو میکنم...
🧡اوووووو.
🧡رفتن پیش چارلی**
🩷او نیفتی برگشتی!
🧡شیطان بد پسر بد رو به پارک برای دوستی دعوت کرده!
پس دیگه دارن دوست میشن. ممنون نیفتی.
🧡رفتن به بیرون **
.
.
.
. پایان🎀
.
.
.
پارت بعدی تا ۱۲ لایک.
ممنون که خوندی🎀
فالو کن🧐🫵🏻
ــــــــــپارتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــسومــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖤لوسیفر
🖤در ذهن*چرا..... جرا وقتی باهات هستم..... احساس می کنم که بهترین زندگی رو دارم. ماشکی تو مال من بودی..
🖤ناز کردن الستور**
❣️الستور
❣️ بیدار شدن*
❣️چی.....من.. من...
🖤هیششش. اگه خوابت میاد بخواب.
❣️ولی قربان....
🖤بهت گفتم که... صدام کن لوسی
❣️خجالت کشیدن*
❣️رفتن*
🖤کجا با این عجله؟
❣️می خوام یه جایی برم که دیگه اون قیافت رو نبینم.
🖤تعجب کردم الستور. میدونم بهم حس داری.
❣️نوچ. ندارم و دیگه حوصله ی حرف با تپ رو هم ندارم!!
🖤فکر کنم... حالش رو بد کردم
~((در هتل)) ~
🩷چارلی
🩷الان سه ساعت گذشته و کسی نیومده. نگران بقیه ام.
🩶اونا همشون یه چیزی بلدن. نباید نگرانشون باشی.
❣️آمدن در هتل**
🩷او سلام الستور.
❣️اهمیت ندادن و رفتن در آشپز خانه**
🩷اممم. فکر کنم روز بدی رو گذرونده
🖤آمدن به هتل**
🖤سلام چارلی.
🩷سلام بابا
🖤الستور اومد؟
🩷آره توی آشپزخونه رفت
🖤رفتن در آشپز خانه **
🩷دیدن نیفتی**
🩷 تو اینجایی نیفتی؟ داشتی چیکار میکردی؟
🧡نیفتی
🧡دنبال پسر بد میرفتم!
🩷منظورت.... الستوره؟
🧡آره آره... اون توی خونه ی شیطان بد بود.
🩷چی؟ نیفتی برو تو آشپز خونه و ببین پسر بد و شیطان بد چی کار می کنن.
🧡 میرم میرم
🧡رفتن یواشکی در آشپز خانه.... عملیات جاسوسی
🖤ببین ال من....
❣️چند بار بهتون بگم اعلیحضرت.... اسم من ال نیست! الستوره!
🖤باشه حالا. الستور. من....من تورو به.... به....یه پارک دعوت میکنم..... فقط برای دوستی.
❣️باشه...... من فکر هام رو میکنم...
🧡اوووووو.
🧡رفتن پیش چارلی**
🩷او نیفتی برگشتی!
🧡شیطان بد پسر بد رو به پارک برای دوستی دعوت کرده!
پس دیگه دارن دوست میشن. ممنون نیفتی.
🧡رفتن به بیرون **
.
.
.
. پایان🎀
.
.
.
پارت بعدی تا ۱۲ لایک.
ممنون که خوندی🎀
فالو کن🧐🫵🏻
- ۷۱۵
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط