مثل آن کاری که با یک لانه، طوفان میکند
مثل آن کاری که با یک لانه، طوفان میکند
رفتن یارت تـو را از بیــخ ویــران میکند
زندگی گاهی تو را چون حضرت ایوب خوار
گاه هم مانند قارون و سلیمـــان میکنـــد
بخت، یوسف را شبی از چاه در مــی آورد
عشق او را بی سبب راهــیِّ زنـدان میکند
گاه ذکری بر لب معشوقه ی زیبا رُخـــی
چون پبمبر مرد کافــــر را مسلمان میکند
عشقِ شاعر ساز، مردی را شبیه شهریار-
یک نفر را هم که دیوانه چو کنعان میکند
اخمِ تلخی میکند یک لحظه جنگل را کویر
خنده ای اما کویــری را گلستان میکنـد
هر کسی که از شمالِ چشمِ یارم بگذرد
از بداقبالیّ ام آنجا زوود اسکــان میکند
رفتن یارت تـو را از بیــخ ویــران میکند
زندگی گاهی تو را چون حضرت ایوب خوار
گاه هم مانند قارون و سلیمـــان میکنـــد
بخت، یوسف را شبی از چاه در مــی آورد
عشق او را بی سبب راهــیِّ زنـدان میکند
گاه ذکری بر لب معشوقه ی زیبا رُخـــی
چون پبمبر مرد کافــــر را مسلمان میکند
عشقِ شاعر ساز، مردی را شبیه شهریار-
یک نفر را هم که دیوانه چو کنعان میکند
اخمِ تلخی میکند یک لحظه جنگل را کویر
خنده ای اما کویــری را گلستان میکنـد
هر کسی که از شمالِ چشمِ یارم بگذرد
از بداقبالیّ ام آنجا زوود اسکــان میکند
۱۹۸
۱۲ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.