مثل آن کاری که با یک لانه طوفان میکند

مثل آن کاری که با یک لانه، طوفان میکند
رفتن یارت تـو را از بیــخ ویــران میکند

زندگی گاهی تو را چون حضرت ایوب خوار
گاه هم مانند قارون و سلیمـــان میکنـــد

بخت، یوسف را شبی از چاه در مــی آورد
عشق او را بی سبب راهــیِّ زنـدان میکند

گاه ذکری بر لب معشوقه ی زیبا رُخـــی
چون پبمبر مرد کافــــر را مسلمان میکند

عشقِ شاعر ساز، مردی را شبیه شهریار-
یک نفر را هم که دیوانه چو کنعان میکند

اخمِ تلخی میکند یک لحظه جنگل را کویر
خنده ای اما کویــری را گلستان میکنـد

هر کسی که از شمالِ چشمِ یارم بگذرد
از بداقبالیّ ام آنجا زوود اسکــان میکند
دیدگاه ها (۱)

ﺍﻣﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺭﻫﺎ ﺑﺎﺷﻢﺍﮔﺮ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﯽ...

این روزا عادت همه رفتن ودل شکستنه درد تموم عاشقا پای کسی نشس...

زیبا و عاشقانه به شعرم خوش امدیبویت شبیه مریم و رنگت محمدیگف...

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا؟؟دوبرابر شدن غصه تنهایی نیست؟ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط