عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

شب که می رسد از کناره ها

گریه می کنم با ستاره ها

وای اگر شبی ز آستین جان

بر نیاورم دست چاره ها

هم چو خامُشان ، بسته ام زبان

حرف من بخوان ، از اشاره ها

قصه ی مرا ، بشنوی تو هم

بشنوند اگر ، سنگ خاره ها

ما ز اصل و اسب ، اوفتاده ایم

ما پیاده ایم ، ای سواره ها !

ای لهیب غم ! آتشم مزن

خرمنم مسوز ، از شراره ها

دور بسته را ، فصل خسته را

دوره می کنم ، با دوباره ها

#حسین_منزوی

#عاشقانه_های_پاک #عاشقانه #عشق #فکرنو
دیدگاه ها (۳)

عاشقانه های پاکسکوت می کنم و عشق ، در دلم جاری استکه این شگف...

عاشقانه های پاکهلاکم می کند آخر !پرستاری که من دارم ...#رهی_...

عاشقانه های پاکدیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمار شدعاقبت با اش...

خیال نقش تو در کارگه دیده کشیدمبه صورت تو نگاری ندیدم و نشنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط