بچه که بودم

بچه که بودم
"پاییز"
با روپوش سرمه‌ای از راه می‌رسید. بزرگ‌تر که شدم، پسر همسایه بود... سربازی که اسمم را توی کلاهش نوشته بود...
مادرش می‌گفت: گروه‌بان جریمه‌اش کرده که هفت شب کشیک بدهد.
آن وقت‌ها دوستت دارم را نمی گفتند
کشیک میدادند !
دیدگاه ها (۲)

بعدها که بهم رسیدیدهمان شبِ اوّل دو چشمش را ببوسیدآرامگرمطول...

بیخودی نیست که اسم گل ها را از اسم زن ها انتخاب کرده اند ، م...

برایش نوشتم و نوشتم و نوشتم خواستم که بماند خواستم که بسازد ...

زن اگر عاشق شود...ای داد و بیداد...فقط بنشین و رفتارهایش را ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

#رویای #جوانی#پارت_۸خیلی خوشحال بودم که یکی دیگه تو گروهمون ...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط