﷽
﷽
📛 زمانی که حضرت علی (ع) خلیفه شدند شخصاً در کوچه و خیابون ها راه میرفتند و به سربازها سر میزدند چون اعتماد صد در صدی نداشتند
یک روز توی خیابون زنی رو میبینند که مشک آبی ب دوش گرفته و رد میشه آقا ناراحت میشن
ب سربازا نمیگن تعقیبش کنید ببینید قضیه چیه ! یا خودشون وقتی زن زیر بار سنگین مشک است ازش بازپرسی نمیکنند !
جلو میرن با کمال احترام سلام میکنند ؛ خانم اجازه میدهید کمکتان کنم و این مشک آب را تا منزل برسانم ؟ زن میگه بسیار خوب
✔[خلیفه است] مشک رو به دوش گرفته و میبرند!
به درِ خونه که میرسند با کمال ادب میفرمایند ای زن ! معلومه مردی نداری و إلا اینکارها رو لابد خودت انجام نمیدادی
زن میگه درسته شوهرم در رکاب علی بن ابی طالب در جنگ صفین شهید شده بعد از اون منم و چندتا یتیم مجبورم کار بیرون و خونه رو خودم انجام بدم کسی هم بهمون رسیدگی نمیکنه !
✔ نوشتند امیرالمؤمنین برمیگردند و به خونه میرن ولی شب تا صب خوابشون نمیبره
عین آدمی که تب شدید داره از این پهلو به اون پهلو میشن و منتظر میمونند صب بشه ، صب ک میشه بلند میشن بازم کسی رو مأمور نمیکنند
🍁[ خلیفه است ! ] شخصاً خودشون زنبیلی برمیدارند پول و گوشت و خرما و آرد داخلش میذارند و با عجله میرن درِ همون خونه ، در میزنند زن میگه کیه ؟ آقا میفرمایید من همون مسلمان دیروزییم
🌿برای بچه ها هدیه ای آوردهام اگر اجازه بدهید داخل شوم ؟ زن که میبینه این غریبه بهشون کمک میکنه و علی که مسئول بوده باید زودتر رسیدگی میکرده
❌ میگه خدا داد دل ما رو از علی بگیرد ! (😭)
↩ چرا علی به ما رسیدگی نمیکنه ؟ آقا امیرالمؤمنین به روی خودشون نمیارند احساس میکنند بچه ها گرسنشونه ، زود با عجله گوشت ها رو کباب میکنند و به بچه ها میخورانند ، خرما به بچه ها میدن
🍃فوراً میفرمایند ای زن ! یا تو بچه ها رو نگه دار تا خمیر درست کنم و نان بپزم یا من بچه ها رو نگه میدارم تو اینکارو بکن
🔽تنور رو روشن میکنند و شروع میکنند ب سیر کردن بچه ها و بازی کردن با اونها و مرتب میفرمایند بچه ها ! علی را ببخشید از گناهان علی بگذرید علی دربارهی شما کوتاهی کرده است
↩ زن بیچاره هم که نمیشناسه امیرالمؤمنین رو ؛ در همین حین که آقا تنور رو روشن میکردند زن همسایه از دیوار سر میکشه آقا رو میبینه و میشناسه
🍁 میگه ای زن میدونی این مرد کیه ؟ زن هم بی اطلاع ؛ میگه مرد خوبیه دیروز مشک آبی رو برام تا خونه آورد امروزم برامون پول و غذا آورده
✔زن همسایه میگه این مردی ک تو ب خدمت گرفتی #علی_بن_ابی_طالب است !!
🔼زن معذرت خواهی میکنه آقا میفرمایند من باید از شما عذرخواهی کنم نه شما از من .
منبع ؛ داستان راستان شهید مطهری (ره)
📛 زمانی که حضرت علی (ع) خلیفه شدند شخصاً در کوچه و خیابون ها راه میرفتند و به سربازها سر میزدند چون اعتماد صد در صدی نداشتند
یک روز توی خیابون زنی رو میبینند که مشک آبی ب دوش گرفته و رد میشه آقا ناراحت میشن
ب سربازا نمیگن تعقیبش کنید ببینید قضیه چیه ! یا خودشون وقتی زن زیر بار سنگین مشک است ازش بازپرسی نمیکنند !
جلو میرن با کمال احترام سلام میکنند ؛ خانم اجازه میدهید کمکتان کنم و این مشک آب را تا منزل برسانم ؟ زن میگه بسیار خوب
✔[خلیفه است] مشک رو به دوش گرفته و میبرند!
به درِ خونه که میرسند با کمال ادب میفرمایند ای زن ! معلومه مردی نداری و إلا اینکارها رو لابد خودت انجام نمیدادی
زن میگه درسته شوهرم در رکاب علی بن ابی طالب در جنگ صفین شهید شده بعد از اون منم و چندتا یتیم مجبورم کار بیرون و خونه رو خودم انجام بدم کسی هم بهمون رسیدگی نمیکنه !
✔ نوشتند امیرالمؤمنین برمیگردند و به خونه میرن ولی شب تا صب خوابشون نمیبره
عین آدمی که تب شدید داره از این پهلو به اون پهلو میشن و منتظر میمونند صب بشه ، صب ک میشه بلند میشن بازم کسی رو مأمور نمیکنند
🍁[ خلیفه است ! ] شخصاً خودشون زنبیلی برمیدارند پول و گوشت و خرما و آرد داخلش میذارند و با عجله میرن درِ همون خونه ، در میزنند زن میگه کیه ؟ آقا میفرمایید من همون مسلمان دیروزییم
🌿برای بچه ها هدیه ای آوردهام اگر اجازه بدهید داخل شوم ؟ زن که میبینه این غریبه بهشون کمک میکنه و علی که مسئول بوده باید زودتر رسیدگی میکرده
❌ میگه خدا داد دل ما رو از علی بگیرد ! (😭)
↩ چرا علی به ما رسیدگی نمیکنه ؟ آقا امیرالمؤمنین به روی خودشون نمیارند احساس میکنند بچه ها گرسنشونه ، زود با عجله گوشت ها رو کباب میکنند و به بچه ها میخورانند ، خرما به بچه ها میدن
🍃فوراً میفرمایند ای زن ! یا تو بچه ها رو نگه دار تا خمیر درست کنم و نان بپزم یا من بچه ها رو نگه میدارم تو اینکارو بکن
🔽تنور رو روشن میکنند و شروع میکنند ب سیر کردن بچه ها و بازی کردن با اونها و مرتب میفرمایند بچه ها ! علی را ببخشید از گناهان علی بگذرید علی دربارهی شما کوتاهی کرده است
↩ زن بیچاره هم که نمیشناسه امیرالمؤمنین رو ؛ در همین حین که آقا تنور رو روشن میکردند زن همسایه از دیوار سر میکشه آقا رو میبینه و میشناسه
🍁 میگه ای زن میدونی این مرد کیه ؟ زن هم بی اطلاع ؛ میگه مرد خوبیه دیروز مشک آبی رو برام تا خونه آورد امروزم برامون پول و غذا آورده
✔زن همسایه میگه این مردی ک تو ب خدمت گرفتی #علی_بن_ابی_طالب است !!
🔼زن معذرت خواهی میکنه آقا میفرمایند من باید از شما عذرخواهی کنم نه شما از من .
منبع ؛ داستان راستان شهید مطهری (ره)
۱۶.۴k
۱۷ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.