خاطرات دکتر کمال حیدری بخش سوم
#خاطرات#دکتر_کمال_حیدری بخش سوم
پسر کم سن و سال و خیلی شیطونی بود ، اونقدر شیطون که دیگه داشتیم از دستش کلافه میشدیم.. خواب من خیلی سبک بود ، یک شب ، شب از نیمه گذشته بود که پریدم بالا و دیدم همون پسر از سنگر رفت بیرون ، مدت زیادی گذشت و برنگشت ، نگران شدم ، با آرامی بیرون رفتم و دیدم که چراغ روشنه و ایشون در حال واکس زدن به پوتین های همه ی ما 35 نفره ، کارش هم که تموم شد ، برگشت و دوباره خوابید.
صبح برای اینکه ردی گم کنه با حالتی طنز گفت :" کی بوده اینقدر فداکار بوده ؟! از این کارها کرده ؟! فکر کرده حتماً اینجوری شهید میشه ! "
telegram.me/kamalheidari
#دکتر_حیدری #غواص #غواص_ها_می_آیند #پیامی_آورده_اند #گردان_یونس #من_انقلابی_ام #اصفهان #esfahan #طنز #دفاع_مقدس #شهدا #لشگر_امام_حسین #علیه_السلام
پسر کم سن و سال و خیلی شیطونی بود ، اونقدر شیطون که دیگه داشتیم از دستش کلافه میشدیم.. خواب من خیلی سبک بود ، یک شب ، شب از نیمه گذشته بود که پریدم بالا و دیدم همون پسر از سنگر رفت بیرون ، مدت زیادی گذشت و برنگشت ، نگران شدم ، با آرامی بیرون رفتم و دیدم که چراغ روشنه و ایشون در حال واکس زدن به پوتین های همه ی ما 35 نفره ، کارش هم که تموم شد ، برگشت و دوباره خوابید.
صبح برای اینکه ردی گم کنه با حالتی طنز گفت :" کی بوده اینقدر فداکار بوده ؟! از این کارها کرده ؟! فکر کرده حتماً اینجوری شهید میشه ! "
telegram.me/kamalheidari
#دکتر_حیدری #غواص #غواص_ها_می_آیند #پیامی_آورده_اند #گردان_یونس #من_انقلابی_ام #اصفهان #esfahan #طنز #دفاع_مقدس #شهدا #لشگر_امام_حسین #علیه_السلام
۱.۱k
۲۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.