شب فرو می افتاد

شب فرو می افتاد...

به درون آمدم و پنجره ها را بستم،

باد با شاخه در آویخته بود.

من در این خانه،

تنها،تنها،

غم عالم به دلم ریخته بود...

#هوشنگ_ابتهاج

@benamezan
دیدگاه ها (۲)

دیگر هیچ مردی به هوایت سر به بیابان نمیذارد...ساده شده ای لی...

زن...به اندازه ی تمام ظرافت های زنانه اشقدرتمند استفقط کافیس...

موهای مشکی بلندت،چشمان پر از حرفت،لبخندت آخ لبخندت...همین کا...

و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!من مرده گان بیشماری رادیده امکه ر...

می شود یک شب خوابید  و صبح باخبر شد ، غم ها را از یک کنار به...

این آخرین بار است که آبادی تمام شهر ها را درون چشم هایت میبی...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط