بر روی انار کال علامت گذاشتم ،اگر شهید نشدم آن را می خورم
بر روی انار کال علامت گذاشتم ،اگر شهید نشدم آن را می خورم!!
حسین بهرام پور ،دوست وهمرزم نوجوان شهید براتعلی مهدوی نقل می کند:
چشمم را باز کردم ودیدم یک نفر دارد در خانه را می کوبد ،در را که باز کردم ،برات علی گفت:
تو هنوز آماده نشدی؟
گفتم:
من دیرنکردم ،تو عجله داری!
چند روز آمده بودیم مرخصی وباید برمی گشتیم به پایگاه جنگل قائم شهر،آمدم توی حیاط تا پوتینهایم را بپوشم که دیدم برات علی زیر درخت انار خانه مان ایستاده و دارد با یکی از انارهای کال که از درخت آویزان است ،ور میرود!
گفتم:
چه کار می کنی؟
گفت:
روی تنه ی این انار یک علامت یادگاری گذاشتم ،شاید تا برسد ،من شهید شدم ،خدا را چه دیدی اگر برگشتم خودم این انار را می خورم.
مادرم گفت:
خدا نکند،دشمنان شما نابود شوند.
قرآن روی سر هردوی مان گرفت و گفت:
بروید در پناه خدا.
چند روز بعد توی درگیری درجنگلهای قائم شهر توسط منافقین کوردل،یک نارنجک جلوی پای برات علی منفجر شد وهر تکه از بدنش به گوشه ای افتادوبه لقاءالله پیوست.
روحمان بایادش شاد باذکر صلوات
#بسیج #بسیجی #شهادت #پاسدار #شهید
حسین بهرام پور ،دوست وهمرزم نوجوان شهید براتعلی مهدوی نقل می کند:
چشمم را باز کردم ودیدم یک نفر دارد در خانه را می کوبد ،در را که باز کردم ،برات علی گفت:
تو هنوز آماده نشدی؟
گفتم:
من دیرنکردم ،تو عجله داری!
چند روز آمده بودیم مرخصی وباید برمی گشتیم به پایگاه جنگل قائم شهر،آمدم توی حیاط تا پوتینهایم را بپوشم که دیدم برات علی زیر درخت انار خانه مان ایستاده و دارد با یکی از انارهای کال که از درخت آویزان است ،ور میرود!
گفتم:
چه کار می کنی؟
گفت:
روی تنه ی این انار یک علامت یادگاری گذاشتم ،شاید تا برسد ،من شهید شدم ،خدا را چه دیدی اگر برگشتم خودم این انار را می خورم.
مادرم گفت:
خدا نکند،دشمنان شما نابود شوند.
قرآن روی سر هردوی مان گرفت و گفت:
بروید در پناه خدا.
چند روز بعد توی درگیری درجنگلهای قائم شهر توسط منافقین کوردل،یک نارنجک جلوی پای برات علی منفجر شد وهر تکه از بدنش به گوشه ای افتادوبه لقاءالله پیوست.
روحمان بایادش شاد باذکر صلوات
#بسیج #بسیجی #شهادت #پاسدار #شهید
۵۶۸
۱۳ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.