چشممانت خورد به همصاعقه زد پلکم سوخت

چشممانت خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۳)

تو می گویی بلای جان عاشقشب هجران و غم های فراق است؟ولی چشمان...

#توسمفونی عشق می نوازیو زنبق های وحشیلابه لای موهایتعاشقانه ...

حرفامون شدہ رساله توجیه المسائلغیبت… تو روشم میگمتهمت… همه م...

‍ ‍ بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟!با غم انگیزترین حال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط