خون آشام عزیز (61)
تهیونگ با بچه بازی میکرد امروز بیکار بود...
تهیونگ : کجا میری..
جونگکوک : باید برم دنبال یه نفر..
تهیونگ : دنبال کی؟
جونگکوک : یکی که منو به یک نفر دیگه میرسونه..
تهیونگ : دارک شد.. منم میام حوصلم سر رفته..
جونگکوک : نه نمیشه.. اونجا برات خطر داره..
تهیونگ : وقتی تو هستی چه خطری تحدیدم میکنه مثلا منم با جیهون میام...
جونگکوک : میگم خطر داره بچه..
تهیونگ : منم میام همینی که گفتم یا میام یا کات فور اور..
جونگکوک : ای بابا باشه زود آماده شو..
روی کاناپه منتظر نشستم تهیونگ آماده بشه بعد از نیم ساعت تشریف آورد. یه تیپ کاملا جذاب و تو چشم زده بود استایل امروزش آبی بود...
جونگکوک : چرا انقدر خودتو خوشگل مشکل کردی؟
تهیونگ : تا به چشم تو بیام..
جونگکوک : اینجوری زیاد تو چشمی نمیخوام کسی نگاهت کنه تو همینجوریشم برام خاصی..
تهیونگ : پس میرم یه لباس دیگه بپوشم..
تهیونگ دوباره رفت لباس عوض کنه. بازم نیم ساعت دیگه تشریف آورد این تیپش مناسب بود. بعد باهم رفتیم به آدرسی که یونگی داده بود آدرس مارو برد توی یه جای خرابه. یه جایی که انگار مواد فروشا اونجا بودن..
تهیونگ : اینجا دیگه کدوم کثافتیه؟..
جونگکوک : بیا بریم..
تهیونگ : باشه..
با تهیونگ داشتین میرفتم. صدا نفس کشیدن تهیونگ خیلی بلند بود انگار ترسیده بود. مضطرب بود برا همین دستشو گرفتم تا نترسه. باهم رفتیم تو ساختمون. آدرس مارو میبرد طبقه ی سوم. رسیدیم به مقصدمون در خونه رو زدیم..(تق تق تق)
یارو: کیه..
جونگکوک : میشه درو باز کنید...
یارو : با می کار دارید..
جونگکوک : با آقای چان کار داریم. خفاش سفید..
خفاش سفید : شما کی باشید.. بهتون نمیخوره مشتری باشید..
تهیونگ : خب چیزه فک کنم اشتباه اومدیم..
جونگکوک :( دست تهیونگ رو میگیره فرار نکنه) ما دنبال یه شخصی به نام کوسه ی طلایی میگردیم نه پلیسیم نه طلبکار نه بدهکار کاری هم با هیچ کس نداریم..
خفاش سفید : پس دنبال کوسه ای؟
جونگکوک : بله باید یه چیزی رو بفهمم و جوابم دست کوسست..
خفاش سفید : بیاین داخل اینجا نمیشه حرف زد..
جونگکوک : ممنون میشم هرچی از کوسه میدونی رو بهم بگی..
خفاش سفید : کوسه یکی از دوستای کن بود ولی پول اونو مغرور کرد و باعث شد دوستی ما از هم بپاشه. ما باهم توی یک باد سر دسته بودیم. یک روز که یه معامله ی میلیاردی بهمون پیشنهاد شد کوسه فورا قبول کرد و منم وسوسه کرد بعد از معامله کوسه پولا رو برداشت و رفت گمو گور شد. بخاطر کوسه من الان تو این زباله دونی ام.. اون بی همچیز فقط به فکر خودش بود..
جونگکوک : پس میگی هیچ ردی ازش نداری؟..
خفاش : هیچی هیچی که نه یه آدرس ازش دارم
ولی دیگه فایده نداره کوسه اونجا زندگی نمیکنه.
جونگکوک : آدرس رو بده...
خفاش : این کاغذ توش آدرس نوشته اما نه.. همینجوری نمیشه داد..
جونگکوک : چقدر پول بدم..
خفاش : ای بابا.. پول چیه.. بزار تو جیبت در قبالش یه چیز دیگه ازتون میخوام..
جونگکوک : چی!؟ ..
خفاش : اون بچه.. بچه رو در قبال آدرس بدینش به من..
جونگکوک : اون بچه یی سرپرست یا یتیم نیست اون مامان بابا داره..
خفاش : راست میگی؟.. حتما مامانش اونه و باباش تویی..(میزنه زیر خنده) اگه آدرس میخواین بچه رو بدینش به من
تهیونگ : چی!
جونگکوک : دهن کثیفتو ببند احمق..
خفاش : عه پس بیا بگیرش.. (جیهون رو از دست تهیونگ میقاپه و فرار)..
جونگکوک : یاااا... صگ پیر.. (میره دنبالش..)
تهیونگ : ای وای نه...! (میره دنبال کوک)
خفاش : لعنت بهش یه خون آشامه بهم رسید..
جونگکوک : بچه رو پس بده احمق!..
خفاش : بیا بگیرش..
تهیونگ : کجا با این عجله..
خفاش : این از کجا پیداش شد.. (میپره تو هوای و از پشت بوم میره..)
جونگکوک : لعنتی.. اونم خون آشامه... (میره دنبالش..)
خفاش : گوه توش...
جونگکوک : عوضی واستا..
خفاش : چیه خسته شدی؟.. (میزنه زیر خنده)
جونگکوک : (توی ذهنش حرف میزنه) اگه میخوام بچه رو پس بگیرم باید اول گولش بزنم بعد
بتونم بهش نزدیک بشم.. خودشه.. هی خفاش.. تو گفتی بچه رو میخوای درسته؟
خفاش : آره..
جونگکوک : پس بیا مثل دو تا مرد باهم معامله کنیم بیا نزدیک از راه دور که نمیشه معامله کرد..
خفاش : از کجا بفهمم باهام کاری نداری!؟
جونگکوک : درسته خون آشامم ولی اونقدر در برابر تو ضعیف هستم که استخونام خورد بشه.. پس از دست منه ضعیف هیچ کاری بر نمیاد..
خفاش : باشه (میاد نزدیکش)..
جونگکوک : میشه برا آخرین بار بچمو بغل کنم؟
..
تهیونگ : کجا میری..
جونگکوک : باید برم دنبال یه نفر..
تهیونگ : دنبال کی؟
جونگکوک : یکی که منو به یک نفر دیگه میرسونه..
تهیونگ : دارک شد.. منم میام حوصلم سر رفته..
جونگکوک : نه نمیشه.. اونجا برات خطر داره..
تهیونگ : وقتی تو هستی چه خطری تحدیدم میکنه مثلا منم با جیهون میام...
جونگکوک : میگم خطر داره بچه..
تهیونگ : منم میام همینی که گفتم یا میام یا کات فور اور..
جونگکوک : ای بابا باشه زود آماده شو..
روی کاناپه منتظر نشستم تهیونگ آماده بشه بعد از نیم ساعت تشریف آورد. یه تیپ کاملا جذاب و تو چشم زده بود استایل امروزش آبی بود...
جونگکوک : چرا انقدر خودتو خوشگل مشکل کردی؟
تهیونگ : تا به چشم تو بیام..
جونگکوک : اینجوری زیاد تو چشمی نمیخوام کسی نگاهت کنه تو همینجوریشم برام خاصی..
تهیونگ : پس میرم یه لباس دیگه بپوشم..
تهیونگ دوباره رفت لباس عوض کنه. بازم نیم ساعت دیگه تشریف آورد این تیپش مناسب بود. بعد باهم رفتیم به آدرسی که یونگی داده بود آدرس مارو برد توی یه جای خرابه. یه جایی که انگار مواد فروشا اونجا بودن..
تهیونگ : اینجا دیگه کدوم کثافتیه؟..
جونگکوک : بیا بریم..
تهیونگ : باشه..
با تهیونگ داشتین میرفتم. صدا نفس کشیدن تهیونگ خیلی بلند بود انگار ترسیده بود. مضطرب بود برا همین دستشو گرفتم تا نترسه. باهم رفتیم تو ساختمون. آدرس مارو میبرد طبقه ی سوم. رسیدیم به مقصدمون در خونه رو زدیم..(تق تق تق)
یارو: کیه..
جونگکوک : میشه درو باز کنید...
یارو : با می کار دارید..
جونگکوک : با آقای چان کار داریم. خفاش سفید..
خفاش سفید : شما کی باشید.. بهتون نمیخوره مشتری باشید..
تهیونگ : خب چیزه فک کنم اشتباه اومدیم..
جونگکوک :( دست تهیونگ رو میگیره فرار نکنه) ما دنبال یه شخصی به نام کوسه ی طلایی میگردیم نه پلیسیم نه طلبکار نه بدهکار کاری هم با هیچ کس نداریم..
خفاش سفید : پس دنبال کوسه ای؟
جونگکوک : بله باید یه چیزی رو بفهمم و جوابم دست کوسست..
خفاش سفید : بیاین داخل اینجا نمیشه حرف زد..
جونگکوک : ممنون میشم هرچی از کوسه میدونی رو بهم بگی..
خفاش سفید : کوسه یکی از دوستای کن بود ولی پول اونو مغرور کرد و باعث شد دوستی ما از هم بپاشه. ما باهم توی یک باد سر دسته بودیم. یک روز که یه معامله ی میلیاردی بهمون پیشنهاد شد کوسه فورا قبول کرد و منم وسوسه کرد بعد از معامله کوسه پولا رو برداشت و رفت گمو گور شد. بخاطر کوسه من الان تو این زباله دونی ام.. اون بی همچیز فقط به فکر خودش بود..
جونگکوک : پس میگی هیچ ردی ازش نداری؟..
خفاش : هیچی هیچی که نه یه آدرس ازش دارم
ولی دیگه فایده نداره کوسه اونجا زندگی نمیکنه.
جونگکوک : آدرس رو بده...
خفاش : این کاغذ توش آدرس نوشته اما نه.. همینجوری نمیشه داد..
جونگکوک : چقدر پول بدم..
خفاش : ای بابا.. پول چیه.. بزار تو جیبت در قبالش یه چیز دیگه ازتون میخوام..
جونگکوک : چی!؟ ..
خفاش : اون بچه.. بچه رو در قبال آدرس بدینش به من..
جونگکوک : اون بچه یی سرپرست یا یتیم نیست اون مامان بابا داره..
خفاش : راست میگی؟.. حتما مامانش اونه و باباش تویی..(میزنه زیر خنده) اگه آدرس میخواین بچه رو بدینش به من
تهیونگ : چی!
جونگکوک : دهن کثیفتو ببند احمق..
خفاش : عه پس بیا بگیرش.. (جیهون رو از دست تهیونگ میقاپه و فرار)..
جونگکوک : یاااا... صگ پیر.. (میره دنبالش..)
تهیونگ : ای وای نه...! (میره دنبال کوک)
خفاش : لعنت بهش یه خون آشامه بهم رسید..
جونگکوک : بچه رو پس بده احمق!..
خفاش : بیا بگیرش..
تهیونگ : کجا با این عجله..
خفاش : این از کجا پیداش شد.. (میپره تو هوای و از پشت بوم میره..)
جونگکوک : لعنتی.. اونم خون آشامه... (میره دنبالش..)
خفاش : گوه توش...
جونگکوک : عوضی واستا..
خفاش : چیه خسته شدی؟.. (میزنه زیر خنده)
جونگکوک : (توی ذهنش حرف میزنه) اگه میخوام بچه رو پس بگیرم باید اول گولش بزنم بعد
بتونم بهش نزدیک بشم.. خودشه.. هی خفاش.. تو گفتی بچه رو میخوای درسته؟
خفاش : آره..
جونگکوک : پس بیا مثل دو تا مرد باهم معامله کنیم بیا نزدیک از راه دور که نمیشه معامله کرد..
خفاش : از کجا بفهمم باهام کاری نداری!؟
جونگکوک : درسته خون آشامم ولی اونقدر در برابر تو ضعیف هستم که استخونام خورد بشه.. پس از دست منه ضعیف هیچ کاری بر نمیاد..
خفاش : باشه (میاد نزدیکش)..
جونگکوک : میشه برا آخرین بار بچمو بغل کنم؟
..
- ۱۵.۶k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط