تاریکی
از زبان آکوتاگاوا
حالا که حالم بهتر شده باید برگردم به مافیا و جبران روزایی که نبودم رو بکنم. توی راه موتوجیرو رو دیدم که داشت عین اسب...چیز داشت خیلی سریع میدوید سمتم منم سر جام موندم تا ببینم چیشده و چرا داره اینطوری سمتم میاد. وقتی رسید نفس نفس زنان گفت:آکو.... آکوتاگاوا....س...
_آروم باش...آروم
+....اومدم...بگم که...هیگوچی...هیگو...
_هیگوچی چش شدهههه؟؟
+چیزی...نشده ولی...اون یه مهبت...بدست آورده...
_چطور ممکنه؟؟
+خودمون...هم نمیدونیم...اما...فقط....می.... میدونیم که مهبتش...میتونه ج....جنسیت آدما...رو تغییر...بده
_خب بیا باهم بریم مافیا
+واااای باید....همین راهو برگردم؟؟؟
_😐😐
موتوجیرو داشت غصه برگشتن به مافیا رو میخورد و منم حوصله نداشتم پس با راشومون گرفتمش و به مافیا برگشتیم. توی راه هیگوچی مثل همیشه وقتی منو دید ذوق زده سمتم اومد و گفت:
+ آکوتاگاوا سنپاااای حالتون خوب شده؟
_آره
+خوبه...راستی موتوجیرو بهتون...
°آره گفتم
+بهتون گفت مهبتم چیه؟
_آره
+خب پس باید بهتون بگم که من دیروز...
*فلش بک*
(هیگوچی+ تاچیهارا_ گین/ )
+گین
/ *برگشتن و نگاه کردن به هیگوچی*
+میگم تا وقتی که آکوتاگاوا سنپای نیستن میتونی رو من حساب کنی
_میخوای خودتو پیش آکوتاگاوا عزیز کنی؟
+آکوتاگاوا؟
_خب چی؟آکوتاگاوا سان؟
+یکم ادب...
/اهم اهم
_تقصیر هیگوچیه
/ چرا عین بچه هایی؟
_صدات؟
+مگه نمیدونستی...*گذاشتن دستش روی شونه تاچیهارا* دختره؟
_میدونستم ولی...
+ *فعال شدن مهبت هیگوچی*
_چیشد؟؟؟*تغییر جنسیت*
*پایان فلش بک*
یکم خندهم گرفته بود که الان قراره با تاچیهارای دختر روبهرو بشم ولی جلوی خندهم رو گرفتم و گفتم: خیلی خب حالش چطوره؟
+ ببخشید آکوتاگاوا سنپای
_جواب سوالمو ندادی
+یکم بدنش درد داره...
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.