امشب از شعلهی آهم جگر غم میسوخت

امشب از شعله‌ی آهم جگر غم می‌سوخت
بر من و زندگی من دل ماتم می‌سوخت..😓
دیدگاه ها (۱)

يه حساب تازه ای باز ميكنم... ‌‎شكل ماه تو پس انداز ميكنم..

ماجرای من و تو مانندِ تلخی چای و حبه ی قند است گریه ام‌ را ب...

روزگار دلم به سامان نیست من کویرم خبر ز باران نیست سخت با خو...

عاشقانت می‌فروشند عیش را، غم می‌خرنددل به پای روضه می‌ریزند ...

غم مرگ پدر کوچک غمی نیست. جگر می سوزدو درد کمی نیست. پدر زیب...

تا شعله دست بر پرِ خَیرُ النسا گذاشت ما را میان غصه ی بی انت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط