ای مرغ سحر عشق ز "پروانه" نیاموز
ای مرغ سحر عشق ز "پروانه" نیاموز
پروانه چه دارد به جز اندیشه ی جانسوز
او پیله ی خود تافت و از خود به درون شد
با صبر و صبوری به شب از پیله برون شد
آن پیله بشد فرصت پرواز وی، آنگاه
پرواز بکرد از سر شب تا به سحر گاه
او در پی گل بود و ز شوقش به شعف تاخت
تا خواست به گل بوسه زند بال و پرش باخت
او در ره گل بود و به شب شمع فروزان
نوری به رهش داد از آن شعله ی سوزان
آن شعله بزد آتش سوزنده به بالش
"پروانه" پرش سوخت به رویای وصالش
پس مرغ سحر عشق ز "پروانه" نیاموز
کو هیچ ندارد بجز این قصه ی جانسوز
پروانه چه دارد به جز اندیشه ی جانسوز
او پیله ی خود تافت و از خود به درون شد
با صبر و صبوری به شب از پیله برون شد
آن پیله بشد فرصت پرواز وی، آنگاه
پرواز بکرد از سر شب تا به سحر گاه
او در پی گل بود و ز شوقش به شعف تاخت
تا خواست به گل بوسه زند بال و پرش باخت
او در ره گل بود و به شب شمع فروزان
نوری به رهش داد از آن شعله ی سوزان
آن شعله بزد آتش سوزنده به بالش
"پروانه" پرش سوخت به رویای وصالش
پس مرغ سحر عشق ز "پروانه" نیاموز
کو هیچ ندارد بجز این قصه ی جانسوز
۲.۵k
۱۳ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.