به افتخارهمسران چادری
به افتخارهمسران چادری
نیشخندی زدوگفت:
مگراین معشوقه دلبری می داند؟
مگراین چادری عهد قجر عشوه هم می فهمد؟
رازصیدپسران می داند؟
با دوجمله بتواندبکندمست دلی؟
بانگاهی همه فرهادکند؟
همه مجنون بشوند؟
راه رفتن که کند منگ دل هرپسری
هیچ می داند او؟
تو بگو اصلا نازی به صدایش باشد؟
چشمک پر هوسی می فهمد؟
جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ملتفت است؟
هیچ از لذت خندیدن و مستی داند؟
تاب گیسو بلد است؟
ﻣﻦ همه ش زیر لبم خندیدم
او چه داند تو چگونه دل ما را بردی؟
او چه داندکه زن و گوهر هستی چه بود ؟
یاد دیدار نخستت بودم
با همه سادگی و حجب و حیا می رفتی
نه نگاهت به کسی
نه زدی چشمک و نه خنده ی بی جا نه سخن
نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردی بود
نه صدایت نازک
به همین سادگی و زیبایی
دل من را بردی؟
نه فقط من که خدا هم خندید
هر فرشته به تو مبهوت شده
هر ملک گرد تو می چرخید و
بالهایش به تو خوش آمد گفت
ماه بانوعسل چادریم
ای به قربان حیایت خانوم
مرد اگر مرد بود
لذت او عفت توست
چلچراغ نفسش چادر توست.
ای به قربان حجابت بانو
این را خوب بدان
همه ی عشق من از چادر توست
نیشخندی زدوگفت:
مگراین معشوقه دلبری می داند؟
مگراین چادری عهد قجر عشوه هم می فهمد؟
رازصیدپسران می داند؟
با دوجمله بتواندبکندمست دلی؟
بانگاهی همه فرهادکند؟
همه مجنون بشوند؟
راه رفتن که کند منگ دل هرپسری
هیچ می داند او؟
تو بگو اصلا نازی به صدایش باشد؟
چشمک پر هوسی می فهمد؟
جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ملتفت است؟
هیچ از لذت خندیدن و مستی داند؟
تاب گیسو بلد است؟
ﻣﻦ همه ش زیر لبم خندیدم
او چه داند تو چگونه دل ما را بردی؟
او چه داندکه زن و گوهر هستی چه بود ؟
یاد دیدار نخستت بودم
با همه سادگی و حجب و حیا می رفتی
نه نگاهت به کسی
نه زدی چشمک و نه خنده ی بی جا نه سخن
نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردی بود
نه صدایت نازک
به همین سادگی و زیبایی
دل من را بردی؟
نه فقط من که خدا هم خندید
هر فرشته به تو مبهوت شده
هر ملک گرد تو می چرخید و
بالهایش به تو خوش آمد گفت
ماه بانوعسل چادریم
ای به قربان حیایت خانوم
مرد اگر مرد بود
لذت او عفت توست
چلچراغ نفسش چادر توست.
ای به قربان حجابت بانو
این را خوب بدان
همه ی عشق من از چادر توست
- ۳.۷k
- ۰۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط