برو اي گداي مسکين در خانه ي علي زن
برو اي گداي مسکين در خانه ي علي زن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر؛ که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
دلت شکست دعایم کن
که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر؛ که قاتل من
چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهداي کربلا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
دلت شکست دعایم کن
۱.۵k
۲۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.