خاطرات جهنمی ( اردو)
خب بچه ها این خاطره ای که میخوام براتون بگم مربوط میشه به چهارشنبه آخرین هفته قبل از امتحانات یعنی هفته بعدش امتحانات شروع میشد مارو بردن کاشان که یعنی عین سگگگگگگگگگگگگگگگگگ خوش گذشت خب بزارین بهتون بگم دقیقا چیشد صبح که سوار سرویس شدم باگوشی ر.ن یادتون نرفته که کیه😉 اهنگ گوش دادیمو با فیلترهاش ور رفتیم رسیدیم حالا ما با ششمی های نوبت سگ دعوا داشتیم که کی عقب بشینه کی جلو نوبن دیگه چیکارشون کنم وای عنمممممممم میگیره میبینمشون دقیقا شبی بچه های ۲ ساله رفتار میکنن عنم تو مغزشون نیست باز صد رحمت به عن🤣 خلاصه سوار شدیم کلی اهنگ گوش دادیم و رقصیدیم فقط موهای من که باد میخورد 😍 با دوست صمیمیم درباره فیک هایی که خونده بودیم حرف زدیم و کلییییییییی خندیدیم اون پشتم که یکی از ششمی ها یه کیسه بزرگ گوجه سبز آورده بود دهن که نیست گاراژه گاراژ نمیدونم چطوری همه رو خورد انگل دریایی خداروشکر چینی نیست وگرنه نصل حیوانات منقرض شده بود از بس میخوره خلاصه پیاده شدیم یه یارویی داشت کصشعر میگفت هی بلد نبود حرف بزنه نمیدونم میدونین یا نه ولی زمانی که شاه مستکبود دستور قتل امیر کبیر رو میده حالا جوری که این میگفت امیر کبیر مرد شاه مست بود اصلا دری وری بعد گرمم بود دلم میخواست خفشششششششششش کنم عنتر کلی بهش خندیدیم بع ش رفتیم جای بعدی که طیبه فحش بارونه کرد حالا فرض کنین روز ششم پریودم منم بود بعدش با طیبه سناریو حمله زامبی ها و چیدیم 😂 دلم براش تنگ شده واقعا دوسش دارم رفتیم یه رستوران غذا خوردین با طیبه و یاسمین ولی زاده با مامانش که خب خوشمزه بود خلاصه رفتیم یه روستا آخرین جایی بود که میرفتیم بعد اینجوری بود که کلی مغازه داشت یه خانمه به دوستم خواست یه لواشک بده که اون حتی نگاشم نکرد وافعا بیشعوری منم سریع رفتم پیش خانمه و از دستش گرفتم و بهم گفت عشقی 😅 خلاصه همینجوری رفتیم که رسیدیم به یه سوپر مارکت از اونجا بستنی خریدیم منم یه یخ در بهشت خریدم بعد نشستیم که بخوریم داشتم یه چیزی از بخ در بهشتم به دوستم تشون میدادم گفتم چقدر بامزه بعد همون موقع یه ننه ای داشت دستمال برمیداشت یه لبخند منحرفی زد بعد دوستم محیا گفت نه با شما نبود پاره شدیم 🤣🤣 ننهومنحرف ندیده بودیم که دیدیم رفتیم که مغا ه گلاب داشت عکس سه نفری با طیبه و یاسمین خودم گرفتیم خلاصه آخرین جا هم که رفتیم گل گاو زبون اینا داشت خریدیم با دوستام فیلم گرفتیم خلاصه مسخره بازی تو یکی شون مثلا اینجوری بود که این شوهره این دوست دختر شو هرمه اینجوری😂 دم برگشتم رفتیم پاساژ مهر و ماه اونجا یه جا کلیدی خوشگل برا مانیا گرفتم که خوشحال شد و بغلم کرد یه تاج گلم که مامان یاسمین گرفته بود کم کم داشت خشک میشد اونجا النا یه شیک شیرین گرفته بود مانیا گفت ۵۰ بده یه تیک همه رو میخورم اسکلا🤣 خلاصه پیشتون النا بود بعد هی میخوند منم خواب بودم وقتی رسیدم خونه تا خود صبح فوشش دادم😂🙄 پدرسگگگگگگگ
۵.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.