راه گریزی نبود

راهِ گریزی نبود..
عشق آمد و جانِ مرا
در خود گرفت و خلاص!
من در تو همچون
جزیره‌ای خواهم زیست...


#شیرکو_بیکس
دیدگاه ها (۱)

اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل مندل من داند و من دانم و دل د...

سهم منگردش حُزن آلودیدر باغ خاطره هاست ؛وَ در اندوه صدایی جا...

تکیه‌گاهم اگر تو باشیبه تمام تلخی‌های دنیالبخند می‌زنم و غمی...

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجحرفی بزن ای قلب مرا برده ب...

فرو خواندم به گوشش قصه عشقتو را می خواهمای جانانه ی منتو را ...

بشین کنارم...برایت قهوه های تلخ و حرفهای شیرین دارم من هستم ...

ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط