من عاشق شدم
من عاشق شدم
پارت(29)
☆☆☆☆☆☆☆
ته ها:خوب ما چیکار کنیم الان؟
هه سو:اممم....خوب بریم خونه
(ته ها پوزخند میزند)
ته ها:نه خونه نمیام
هه سو:خوب حداقل از اینجا بریم بیرون
(هه سو لپ هایش سرخ میشود)
ته ها:نه از اینجا نمیرم
ته ها آرام آرام به طرف هه سو میاید و دستانش را به تخت میچسباند
هه سو:ه...هوی داری چیکار میکنی
ولم کنننن
ته ها:هیششش آروم باش
(خدمتکارای اینجا غذا آواردن)
(صدای جیغ هه سو میاد)
خدمتکار زن:وای صدای جیغ میاد حتما یچیزی شده
خدمتکار مرد:باشه بریم یه چک کنیم
(صدای در اتاق)
هه سو:ته ها برو در رو باز کننن
ته ها:همینجا وایمیستی جایی نمیری ها
(ته ها در اتاق را باز میکند)
ته ها:چیه؟
خدمتکار مرد:ب...ببخشید میخواستیم غذاتونو بدیم
خدمتکار زن:ن_
خدمتکار مرد:هیس نمیبینی این مرده چه ترسناکه
ته ها:خیلی ممنون فعلا غذا نمیخوایم اگه گشنمون شد خودم میام غذا میگیرم
خدمتکار مرد:ب...باشه
(خدمتکارا از اینجا میرن)
(ته ها در را میبندد و قفل میکند)
ته ها پوزخندی میزند
ته ها:هه سو کجایی
اومممم...بیا بیرون کجا قایم شدی خانوم کوچولو
(هه سو پایش میخورد به دیوار)
آخ...
هه سو اینارو تو ذهنش میگه:نه نه نه الان میفهمه کجام نههه
ته ها:پیدات کردممم
هه سو:اع بروووو دور شوووو
ته ها:بیا بیرون از زیر تخت من که کاریت ندارم
هه سو:آره جون خودت
(ته ها پوزخندی میزند)
اگه از زیر تخت نیای بیرون خودم میام میارمت بیرونا
هه سو:ها...باشه الان میام
(هه سو از زیر تخت بیرون میاید)
هه سو:چیکارم داری؟
ته ها هه سو رو از رو زمین بلند میکند و روی تخت میزارد
هه سو:نهههه دور شو ازمممم
.........
مایل به پارت بعدی؟✨🌙
پارت(29)
☆☆☆☆☆☆☆
ته ها:خوب ما چیکار کنیم الان؟
هه سو:اممم....خوب بریم خونه
(ته ها پوزخند میزند)
ته ها:نه خونه نمیام
هه سو:خوب حداقل از اینجا بریم بیرون
(هه سو لپ هایش سرخ میشود)
ته ها:نه از اینجا نمیرم
ته ها آرام آرام به طرف هه سو میاید و دستانش را به تخت میچسباند
هه سو:ه...هوی داری چیکار میکنی
ولم کنننن
ته ها:هیششش آروم باش
(خدمتکارای اینجا غذا آواردن)
(صدای جیغ هه سو میاد)
خدمتکار زن:وای صدای جیغ میاد حتما یچیزی شده
خدمتکار مرد:باشه بریم یه چک کنیم
(صدای در اتاق)
هه سو:ته ها برو در رو باز کننن
ته ها:همینجا وایمیستی جایی نمیری ها
(ته ها در اتاق را باز میکند)
ته ها:چیه؟
خدمتکار مرد:ب...ببخشید میخواستیم غذاتونو بدیم
خدمتکار زن:ن_
خدمتکار مرد:هیس نمیبینی این مرده چه ترسناکه
ته ها:خیلی ممنون فعلا غذا نمیخوایم اگه گشنمون شد خودم میام غذا میگیرم
خدمتکار مرد:ب...باشه
(خدمتکارا از اینجا میرن)
(ته ها در را میبندد و قفل میکند)
ته ها پوزخندی میزند
ته ها:هه سو کجایی
اومممم...بیا بیرون کجا قایم شدی خانوم کوچولو
(هه سو پایش میخورد به دیوار)
آخ...
هه سو اینارو تو ذهنش میگه:نه نه نه الان میفهمه کجام نههه
ته ها:پیدات کردممم
هه سو:اع بروووو دور شوووو
ته ها:بیا بیرون از زیر تخت من که کاریت ندارم
هه سو:آره جون خودت
(ته ها پوزخندی میزند)
اگه از زیر تخت نیای بیرون خودم میام میارمت بیرونا
هه سو:ها...باشه الان میام
(هه سو از زیر تخت بیرون میاید)
هه سو:چیکارم داری؟
ته ها هه سو رو از رو زمین بلند میکند و روی تخت میزارد
هه سو:نهههه دور شو ازمممم
.........
مایل به پارت بعدی؟✨🌙
- ۸۴۴
- ۱۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط