خداحافظ خزان
خداحافظ خزان..
بازهم تنهایم میگذاری..
میروی..میماند من و سرمای جان سوز زمستانی..
خزان من..
میگویند دلگیری..
اما من بهار را در دل بارانی تو یافتم..
عشق را در عصر پاییزی خلاصه کردم..
زندگیم در دستان پرمهر تو جان گرفت..
غصه هایم را به برگهای زرفام تو آویختم..
تنهایی ام را درگوش تو زمزمه کردم..
من، فرزند پاییزم..
کسی جز تو نیست که بخواهد حرف دلم را بشنود..
میروی..
و من یک سال دیگر چشم به راهت مینشینم..
قرارمان همان جای همیشگی..
انتهای خیابان..پشت به پشت درخت انار..اینبار بدون چتر..در میان بارش اولین اشکهایت
میدانم که می آیی..
پی نوشت: متن اختصاصی..بازنشر ممنوع
بازهم تنهایم میگذاری..
میروی..میماند من و سرمای جان سوز زمستانی..
خزان من..
میگویند دلگیری..
اما من بهار را در دل بارانی تو یافتم..
عشق را در عصر پاییزی خلاصه کردم..
زندگیم در دستان پرمهر تو جان گرفت..
غصه هایم را به برگهای زرفام تو آویختم..
تنهایی ام را درگوش تو زمزمه کردم..
من، فرزند پاییزم..
کسی جز تو نیست که بخواهد حرف دلم را بشنود..
میروی..
و من یک سال دیگر چشم به راهت مینشینم..
قرارمان همان جای همیشگی..
انتهای خیابان..پشت به پشت درخت انار..اینبار بدون چتر..در میان بارش اولین اشکهایت
میدانم که می آیی..
پی نوشت: متن اختصاصی..بازنشر ممنوع
- ۵۰۸
- ۳۰ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط