به قدری دوستت دارم که قدرش را نمی دانم

به قدری دوستت دارم که قدرش را نمی دانم
به تن چون روح می مانی، بمانی زندہ می مانم

خیال است آنکه بی یادت زمانی بگذرد بر من
محال است آنکه از رویت زمانی رو بگردانم...

دل از دستم رها می شد اگر پایش نمی بستم
ز شرمت دل نهان کردم که عیبم را بپوشانم

بجز نام تو هر نامی، بجز راہ تو هر راهی
اگر گفتم غلط گفتم، اگر رفتم پشیمانم

گهی یادت به سر دارم، گهی نامت به لب دارم
دمی خاموش خاموشم، دمی دیگر خروشانم

بلا تشبیه میگویم بدانی حال و روزم را
که چون چشم تو بیمارم، که چون زلفت پریشانم

به حکم حاکم چشمت بفرما اذن کارم را
بلا را از نگاہ تو بگیرم یا بگردانم

فدای تاری از مویت تمام هستی آتش
به پیشت بهر قربانی تمامش را بسوزانم
لطفا.بفرمائید.🌸 🍃
آدرس لینک کانال من در تلگرام* :
https://telegram.me/moonlightyy/fouad 
❤ ❤ ❤
دیدگاه ها (۵)

دکتر سلام! روح و تنم درد می کندچشمم، دلم، لبم، بدنم درد می ک...

ﺁﺩﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺘﺎﻥﻧﻤﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺧﻮﺑﻨﺪ ﯾﺎ ﺑﺪ...ﭼﮕﺎﻟﯽ ﻭﺟﻮﺩﺷ...

#قبول_کن*دیگه نگو غزل نخوان ترانه و سکوت کندیگه نترس از سیاه...

ای یار جفا کرده و پیوند بریده،،این بود وفاداری و عهد تو ندید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط