خواستم بین همه اول و آخر باشم

🍂
خواستم بین همه؛ اول و آخِر باشم..
عشق من باشی و با؛ عشق تو شاعر باشم..

دست من نیست؛ اگر ذکر نمازم شده ای..
شاید این بار خدا ؛خواسته کافِر باشم..

مانده ام بعدِ تو در؛ پیچ و خم فاصله ها..
مصلحت نیست ؛در این جاده مسافر باشم..

من که یک عمر؛ دخیل دل و جانت بودم..
می پسندی؛ که از این فاصله زائر باشم؟

تو سرت را بگذاری؛ به سر شانه ی بخت..
و من از بخت بدم ؛مرغ مهاجر باشم؟

پس نخواه از من ؛عاشق که ببینم او را..
در دل خانه ی؛ آغوش تو ؛ عابر باشم..

هیچ کس مثل من؛ اینگونه تو را خواست؟نخواست..!
شاید اینبار خدا؛ خواست مقصر باشم..


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌💜
دیدگاه ها (۰)

‌میگن هر خالکوبی یه داستانی داره، شاید زیباترین خالکوبی که ع...

اینو اینجوری نوشتهولی واقعیتهآدمهای صاف اینجوری اند و آدمهای...

یکی میگه گدا بازی در نیاریدیکی میگه شاسی بلند رانت نیست مثل ...

چرا سفارت خانه های ایران علیه امید دانا شکایت قضایی نمی کنند...

کایلی گروه را ترک کرد*یکی نیست بزنه تو گوشم بگه نرین به ابعا...

تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال#قیصر_امین_پور کوله باریست پر ...

جانِ من...شاید در جهانی دیگر،جایی میان افقِ خاموشِ ستارگانِ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط