مدتی هست که دیوانه شدم میدانی؟
مدتی هست که دیوانه شدم میدانی؟
تو بگو شعرِ پر از غصه و غم میخوانی؟
حرف از عشق زیاد است دراین شهر عجیب
نه مثال من و این قصه ی سرگردانی
هرکسی سمت شما راه و مسیرش افتاد
سخت آواره شد و عاقبتش ویرانی
یاد آن لحظه یِ شیرین پرازنور بخیر
دیدن چشم تو آن نیمه شبِ بارانی
بعد از آن لحظه دگر مَرد شده کودک دل
چون که درگیر تو بوده, به همین آسانی
کاش پیدا بشود راهِ فراری از تو
تو که در هر قدمی پشت سرم پنهانی...
تو بگو شعرِ پر از غصه و غم میخوانی؟
حرف از عشق زیاد است دراین شهر عجیب
نه مثال من و این قصه ی سرگردانی
هرکسی سمت شما راه و مسیرش افتاد
سخت آواره شد و عاقبتش ویرانی
یاد آن لحظه یِ شیرین پرازنور بخیر
دیدن چشم تو آن نیمه شبِ بارانی
بعد از آن لحظه دگر مَرد شده کودک دل
چون که درگیر تو بوده, به همین آسانی
کاش پیدا بشود راهِ فراری از تو
تو که در هر قدمی پشت سرم پنهانی...
۱۹۹
۱۷ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.