دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعدِ تو بر هیچکس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو؛ ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید؛ ولی جان نگرفت
جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره، سَرِِ گریه به دامان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم؛ ولی
قصهی عاشقیِ ما سروسامان نگرفت
هر چه در تجربهی عشق سَرَم خورد زمین
هیچ کس راه بر این رودِ خروشان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصهای با تو شد آغاز که پایان نگرفت
👤 فاضل نظری ☔️
زندگی بعدِ تو بر هیچکس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو؛ ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید؛ ولی جان نگرفت
جز خودم هیچ کسی در غم تنهایی من
مثل فواره، سَرِِ گریه به دامان نگرفت
دل به هر کس که رسیدیم سپردیم؛ ولی
قصهی عاشقیِ ما سروسامان نگرفت
هر چه در تجربهی عشق سَرَم خورد زمین
هیچ کس راه بر این رودِ خروشان نگرفت
مثل نوری که به سوی ابدیت جاریست
قصهای با تو شد آغاز که پایان نگرفت
👤 فاضل نظری ☔️
۵.۲k
۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.