صبح با صدای نفس هایش اگر بیدار شدی

صبح با صدایِ نفس هایش اگر بیدار شدی ،
ساده گذر نکـُن ...
خودت را مچـآله کن در آغوشش،
چشمهایت را ببند...
و گوش بسپار " زندگی " خلـآصه می شود در همین دَم ُ بازدمـ هایش
پیشانیش را ببوس آنقدر محکم که بیدار شود
و سیر تماشآ کن لبخندی را که قبل از باز شدنِ چشمهایش
روےِ لبانش می نشیند
خیره شو در آن چشمهایِ خواب آلود و خواستنی
و آرام بگو : " صـُبح بخیر عزیزِ روز و شبِ من ! "
شب که شد باز هم چشمهایش را خوب نگاه کن
خستگی ِ چشمهایش را بفهم...
دستانش را بگیر ُ بلند و شمرده بگو
تو برایِ من خواب آلود و خسته و پریشان " تـــــو " هستی ...
نفس می کشی ...
نفس می کشم
به همیـن سادگی...
دیدگاه ها (۱۴)

میشود مرا در آغوش بگیری؟؟؟میخوام نفسم از جای گرم بلند شود...

هـمـیـشـه نـبــایـــد حـــــرف زد ؛گـاه بـایــد سـکــوت کــر...

ﺩﻭﺳــﺖ ﻣَـــﺠﺎﺯے ﻣَــﻦ ...ﭼـﻨـﺪ ﻭﻗــﺖ ﺍﺳـﺖ ﺑــﺮﺍﯾـــﺖ ﻣـﯿـﻨـ...

فرزانه حق، مهر جهان، بحر ولایت آمد به جهان آیت حق، کا...

﴿ برده ﴾۱۵. part شب سرد باران تند تیزی که می‌بارید همه جا رو...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط