رمان افسر پلیس پارت

رمان افسر پلیس پارت ⁶

ویو شب

آماده شدم و مشغول بررسی یکی از پرونده ها بودم که زنگ درو زدن فک کنم اومدن

رفتم درو باز کردم اول نامجین وارد شدن و بعدش جیهوپ و یون سون( نویسنده: یکی از گلایی که رمان رو میخونه پیشنهاد داد ا/ت رو بیارم تو رمان که جیهوپ تنها نباشه منم بعد کلی فکر تصمیم گرفتم واسه جیهوپ هم دوست پسر بزارم کی گفته مرض دارم؟🤣)

و بعدش یونمین داشتم بهشون خوش آمد میگفتم که پشمام ریخت جونکوک اینجا چیکار می‌کنه

جونکوک: سلام تهیونگی

تهیونگ: سلام کوچولو

جونکوک: تهیونگی تو خونت شیر موز نداری؟

تهیونگ: بهت میدم شکمو

با اعضا رفتیم تو

جیمین: بچها نظرتون چیه جرعت حقیقت بازی کنیم ؟؟

نامجون: عالیه

دور هم جمع شدیم و یه بطری گذاشتیم وسط

جیهوپ : من میچرخونم

بطری رو چرخوند رو جین و نامجون افتاد

جین: جرعت یا حقیقت؟

نامجون: حقیقت

جین: کراش اولت کی بود؟؟؟

نامجون: اوم خوب جه مین

جین: چیییی یعنی من نبودممم تا دوهفته حق نداری تو اتاق بیای رو کاناپه میخوابی

نامجون اومد اعتراض کنه که بطری رو چرخوندیم افتاد رو جیمین و یونگی

جیمین: جرعت یا حقیقت؟

یونگی: جرعت

جیمین: حق نداری تا 3 روز بری سرکار باید خونه پیشم بمونی

یونگی :چشم عشقم

ایندفعه رو من و جین افتاد

ته: ج یا ح

جین: ح

ته: چجوری عاشق نامجون شدی؟

جین: خوب اون هر روز میومد گل فروشی که من توش کار میکردم و گل می‌خرید خوب من همون بار اول روش کراش زدم و اونم کشته مرده صورتم شده بود و اومد خواستگاریم

ته: چه قشنگ

جیهوپ: بچرخونین

که گوشی تهیونگ زنگ خورد

ته: بچها شما بازی کنین من الان میام

چرخوندیم که افتاد رو جیمین و کوک

جیمین: جرعت رو انتخاب میکنی یا حقیقت ؟

کوک: خوب جرعت

جیمین لبخند خبیثانه ای زد ( دوستان توجه ته به جیمین گفته که عاشق کوکه): باید بری و تهیونگ رو ببوسی

کوک: چی ؟

یونگی: جیمین اتیش نسوزون

جیمین: همین که گفتم

ویو ته

گوشیم زنگ خورد از جمع فاصله گرفتم و برش داشتم

ته: الو

منشی ته: سلام جناب کیم خواستم بگم فردا روز دادگاهه پرونده ها رو یادتون نره بیارین

ته: آها باشه

گوشی رو قط کردم و برگشتم که یهو.........

نویسنده: جای حساس تموم کردن پز نی سبک زندگیمه ✨🤣
دیدگاه ها (۰)

سرنوشت پدر و دختر شکل هم شده💔

چقد کیوتن خدااااا💝

وقتی جیهوپ اینطوری راجب برابری و قضاوت نکردن میخونه یه انداز...

رمان افسر پلیس پارت ¹ویو ته خیلی خسته شده بودم چن ساعتی بود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط