پارت ۸۵
پارت ۸۵
#جونگکوک
توی بغلم بود. دستش گذاشته بود روی کمرم ولی بعد از چند ثانیه دستش از روی کمرم افتاد. از خودم جداش کردم و دستمو انداختم زیر سرش و بالشت رو گذاشتم. دستمو میخواستم ببرم سمت گردنش که پشیمون شدم میترسیدم دردش بگیره . بغض شدیدی توی گلوم بود . نمیخواستم بیدارش کنم . رفتم بیرون توی حیاط و گریه میکردم .. بعد از نیم ساعت گریه از شیشه خونه سومی رو دیدم که داشت راه میرفت توی خونه و منو صدا میزد .. با بدو رفتم توی خونه ..
من: سومی ! چیزی شده ؟ ببخش تو حیاط بودم ..
سومی: ک..کوکی ! نبودی کنارم ترسیدم 🥺😭 ..
یهو منو محکم بغل کرد . گریه میکرد .... دستامو بردمو سرشو نوازش کردم .
من: سومی من که اینجا ام ! پس گریه نکن دیگه ! منو ناراحت میکنی !
از خودم جداش کردم . ..
من: بیا بشین اینجا کار باهات دارم .
رفتم پماد ضد درد و چسپ ضد درد اوردم .. نشستم رو به روش . دست بردم که دکمه های لباسش رو باز کنم که دستمو بی اختیار کنار زد .
سومی: نه !! 🥺 بهم دست نزن عوضی !😖
من: سومی ! نترس ! منم کوکی ! گردنت کبود شده ! بزار پماد بزنم بهش ! نمیتونم اینطوری ببینمت !
سومی: ت..تویی کوک ؟! ببخش دست خودم نبود...
دکمه های لباسش رو باز کردم و پماد میزدم روی کبودی ها ! چسپ صد درد زدم روش ..
من: سومی ! درد میکنه ؟! بمیرم برات !💔
سومی: نه کوکی ! اینا خوب میشن ! درد نمی کنه باور کن !
من: سومی جای دیگه ات درد میکنه !؟ راستشو بگو بهم .. 🥺
سومی: نه عشقم ! من خوبم .. نگرانم نباش کوکی .. چشمات پف کرده خیلی گریه کردی؟🥺
من: اره گریه کردم ! دیوونه شدم . اون طوری دیدمت.. بیهوش شده بودی.. همش تقصیر منه.. منو ببخش سومی !😭
سرشو تند تند تکون میداد و گریه میکرد ...
سومی: نه ! نهههه کوکی! اهع 😭 بس کن ! ت..تو منو نجات دادی ! چرا اینطوری میکنی ؟!!
بغلش کردم و آرومش کردم. نباید اون طوری حرف میزدم.. به سختی آروم شد .
سومی: کوکی چه طوری منو پیدا کردی ؟!
من: انگشتری که بهت دادم چی پی اس داره ! ولی نمیدونستم انقدر سریع به کار میاد
سومی: و..واقعا !؟ ... ممنون کوکی ! ممنونم ازت ! .. منو محکم بغل کرد ...
رفت توی دستشویی .. اعصابم واقعا داغون بود. دستامو گذاشتم لبه اوپن و یه نفس عمیق بیرون دادم. خداروشکر که حالش بهتره !!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#جونگکوک
توی بغلم بود. دستش گذاشته بود روی کمرم ولی بعد از چند ثانیه دستش از روی کمرم افتاد. از خودم جداش کردم و دستمو انداختم زیر سرش و بالشت رو گذاشتم. دستمو میخواستم ببرم سمت گردنش که پشیمون شدم میترسیدم دردش بگیره . بغض شدیدی توی گلوم بود . نمیخواستم بیدارش کنم . رفتم بیرون توی حیاط و گریه میکردم .. بعد از نیم ساعت گریه از شیشه خونه سومی رو دیدم که داشت راه میرفت توی خونه و منو صدا میزد .. با بدو رفتم توی خونه ..
من: سومی ! چیزی شده ؟ ببخش تو حیاط بودم ..
سومی: ک..کوکی ! نبودی کنارم ترسیدم 🥺😭 ..
یهو منو محکم بغل کرد . گریه میکرد .... دستامو بردمو سرشو نوازش کردم .
من: سومی من که اینجا ام ! پس گریه نکن دیگه ! منو ناراحت میکنی !
از خودم جداش کردم . ..
من: بیا بشین اینجا کار باهات دارم .
رفتم پماد ضد درد و چسپ ضد درد اوردم .. نشستم رو به روش . دست بردم که دکمه های لباسش رو باز کنم که دستمو بی اختیار کنار زد .
سومی: نه !! 🥺 بهم دست نزن عوضی !😖
من: سومی ! نترس ! منم کوکی ! گردنت کبود شده ! بزار پماد بزنم بهش ! نمیتونم اینطوری ببینمت !
سومی: ت..تویی کوک ؟! ببخش دست خودم نبود...
دکمه های لباسش رو باز کردم و پماد میزدم روی کبودی ها ! چسپ صد درد زدم روش ..
من: سومی ! درد میکنه ؟! بمیرم برات !💔
سومی: نه کوکی ! اینا خوب میشن ! درد نمی کنه باور کن !
من: سومی جای دیگه ات درد میکنه !؟ راستشو بگو بهم .. 🥺
سومی: نه عشقم ! من خوبم .. نگرانم نباش کوکی .. چشمات پف کرده خیلی گریه کردی؟🥺
من: اره گریه کردم ! دیوونه شدم . اون طوری دیدمت.. بیهوش شده بودی.. همش تقصیر منه.. منو ببخش سومی !😭
سرشو تند تند تکون میداد و گریه میکرد ...
سومی: نه ! نهههه کوکی! اهع 😭 بس کن ! ت..تو منو نجات دادی ! چرا اینطوری میکنی ؟!!
بغلش کردم و آرومش کردم. نباید اون طوری حرف میزدم.. به سختی آروم شد .
سومی: کوکی چه طوری منو پیدا کردی ؟!
من: انگشتری که بهت دادم چی پی اس داره ! ولی نمیدونستم انقدر سریع به کار میاد
سومی: و..واقعا !؟ ... ممنون کوکی ! ممنونم ازت ! .. منو محکم بغل کرد ...
رفت توی دستشویی .. اعصابم واقعا داغون بود. دستامو گذاشتم لبه اوپن و یه نفس عمیق بیرون دادم. خداروشکر که حالش بهتره !!
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۳۵.۱k
۰۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.