یک روز صبح در شهری کوچک به نام کولدواتر چند تلفن زنگ میخورد آنطرف ...


یک روز صبح، در شهری کوچک به نام کوُلدواتِر، چند تلفن زنگ می‌خورد. آن‌طرف خط کسانی هستند که می‌گویند از بهشت تماس گرفته‌اند؛ یکی با مادرش حرف می‌زند و یکی با خواهری، هرکسی با عزیزی ازدست‌رفته. آیا معجزه‌ای غریب رخ‌داده؟ یا فریبی بزرگ در کار است؟ همیشه در هر معجزه‌ی شادی‌بخش اندکی اندوه هم هست. همیشه در معجزه‌ای که مردم را به هم نزدیک می‌کند، اندکی تنهایی هست. مردی هست که دوست ندارد بپذیرد چنین معجزه‌ای رخ‌داده، چون همسرش با او تماس نمی‌گیرد تا مرهمی بر زخم دوری‌اش باشد؛ مادری از یادآوری اندوه فقدان پسرش دوباره افسرده می‌شود... اما معجزه مسیر خود را دارد؛ خبرنگاری که به معجزه باور ندارد، بیش از هر کس دیگری زندگی‌اش از نو تعریف می‌شود؛ مردی که با دیگران تلخ است، یاد می‌گیرد محبت کند؛ مردی هم یاد می‌گیرد معجزه حقیقت دارد... .
" بالاخره تموم شد👌 بی نظیره ..."
.
#اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت
#میچ_آلبوم
#مهرآیین_اخوت
#انتشارات_هیرمند
#رمان_خارجی
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#معرفی_کتاب
#معرفی_رمان
.
#bookworm🐛
#bibliophile
#the_first_phone_call_from_heaven
#mitch_albom
#mitchalbom
#book_photography
دیدگاه ها (۰)

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط