مافیای جذاب من part1

برمیگرده به دوسال پیش که من با این مافیا اشنا شدم و باهاش ازدواج کردم اون واقعا سرد و خشنه
من اون رو به شدت دوست دارم ولی اون به من علاقه ای نداره ما به اجبار پدرامون ازدواج کردیم
اولش منم ازش خوشم نمیومد ولی بعدش احساس کردم که واقعا عاشقشم
*
*
° ° ☆
° °
"زینگ زینگ"
ات:اومدمممم
سلام خسته نباشی
جونگکوک:"سرتکون میده"
(علامت ها :ات= /جونگکوک=_)
هوف بازم اینطوری رفتار کرد هرچند چه انتظاری ازش دارم وقتی دوسم نداره
به اشپزخونه برگشتم که به کارم ادامه بدم
از طبقه بالا یعنی از اتاق جونگکوک صدای شکستن شیشه اومد
"باز دیونه بازی دراورد "
دوییدم رفتم بالا در اتاق رو باز کردم که با دست خونی جونگکوک و اینه شکسته مواجه شدم اعصابم بهم ریخت
دیوونه چرا حواست به خودت نیست ببین با دستات چیکار کردی (داد و نگران)
_چرا نگرانمی چیزی نشده
چیزی نشده ... به دستت نگاهی بنداز داری چیکار میکنی اخه
چرا نباید نگرانت نباشم میدونی چقدر برام مهمی
"ات از اونجا میره و به اتاق خودش حرکت میکنه جعبه کمک های اولیه رو برمیداره و دوباره به سمت اتاق جونگکوک راهی میشه"
بیا اینجا ببینم (اصبی)
_"پوزخند میزنه"
دستاشو گرفتی و شروع کردی به پماد زدن بعدش هم داشتی دتش رو پانسمان میکردی که نگاهای سنگین جونگکوک رو روی خودت حس کردی
........
این فیک شرایط نداره دوستان
ولی ۳تا لایک خورد میزارم 😂😂😂😂
یوهوهاهاهاااا
دیدگاه ها (۰)

ای خداا

صدا با تصویر خیلی جور درمیاد باهم 😂😂

۱۵ اذر تولدت مبارک سوکجین😄💞

سناریو وقتی وسایل مورد علاقشونو خراب میکنیات : نامجون میخواس...

جیمین فیک زندگی پارت ۳۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط