سناریو من و زندگی پارت 10
کلاس که گذشت، اون سه تا دختر سریع رفتن توی حیاط و با کمک بقیه همه رو جمع کردن و...
ایمی:خب خب! همگی خوب گوش بدین! الان من قراره ذات واقعی دوتا دختر رو بهتون نشون بدم!!
همه با کنجکاوی از جمله آیومی و آیکو به اونا نگاه میکردن.
آیری: خب! الان براتون یه فیلم دوربین مداربسته پخش میشه و نشون میده که دخترایی که فعلا اسمشونو نمیگم واقعا کی هستن!
فیلم پخش شد و آیومی و آیکو بودن که داشتن از دفتر مدیر یه چیزی یواشکی برمیداشتن...ولی همه ی اینا فیک بود...
ایمی: بله! این دوتا که آیومی و آیکو نام دارن، دارن کار خیلی بدی انجام میدن! 😏
آیومی که نزدیک بود بزنه زیر گریه.آیکو هم خیلی نگران و ناراحت بود. دست آیومی رو گرفته و بیخیال کلاس بعدی، از مدرسه زدن بیرون.آکیهیکو و آسامی هم که اونارو زیر نظر داشتن کمی نگران شدن. اونا تنها کسایی بودن که از ذات کثیف ایمی و آیری و آکان خبر داشتن و میتونستن بفهمن که اینا همش فیکه و باید بگم که آکیهیکو اونا رو در حین کار دیده بود...
*فلش بک به 1 ساعت قبل*
وقتی ایمی و آیری داشتن با کامپیوتر سایت مدرسه کارشونو میکردن، آکیهیکو اتفاقی از اتاق سایت رد شد و اونارو دید. کنجکاو شد و زیرنظرشون گرفت و فهمید که دارن چیکار میکنن...
*پایان فلش بک*
آکیهیکو همه چیزو برای آسامی توضیح داد و آکیهیکو گفت که باید اوضاع رو هر جور شده درست کنیم...
*آیومی و آیکو در خانه*
آیکو:(در حال آرام کردن آیومی): قوربونت بشم! گریه نکن!! درست میشه! ما که میدونیم همچین کاری نکردیم! گریه نکن توروخدا!
آیومی: آخه.. هق... بقیه که نمیدونن.. هق هق...تهمت زدن.. هق..*گریه*
آیکو: هییشش! قول میدم درست میشه! فقط روی من حساب کن!
آیومی کمی آروم شد.
آیکو: اخه مگه ما چیکار کردیم که اون سه تا نکبت اینکارو کردن!؟عوضیا! خودم میکشمشون!
ادامه دارد...
کیوتم اگه میخوای پارت بعدی رو بنویسم پس حتما لایک ها باید زیاد باشه و کامنت بزارین تا پارت بعدی رو بزارم♡♡دوستون دارم♡
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.