صبح آغاز ماجرای جددی ست

صبح آغاز ماجرای جديدی ست،
از دوست داشتنمان
وقتی، طلوع چشم های تو
شهر دلم را گرم می کند ...

#عرفان_یزدانی
#صبحت_بخیر_جانااا♥️
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیدگاه ها (۰)

چه بے صدا قلبم را تسخیرکردے ومن‌ چه بے بهانه میخواهمت قلبم‌د...

و دست هایش،هوای صاف سخاوت را ورق زدو مهربانی را به سمت ما کو...

هربار که نِگاهت می‌کنمجمله‌ای آشنا، به ذهنم خطور می‌کند:در ا...

از امشب..شبهايم را "تــو" به خير كنمن از غريبه ها خيری نديدم...

صبح یعنی زندگی، یعنی عشقآنگاه که تو در سرزمینی دیگر خورشید چ...

آفتاب چشم"تو"بر صبح منفرخنده بادای طلوعروشنایی های من...(:مخ...

زندگی را طعم لب های تو گیرا می کندعطر یاد تو دلم را غرق رویا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط