عاشق کبوتر بود

عاشقِ کبوتر بود !
میگفت پرنده‌ای "وفادار"تر از آن نیست .
رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمی‌گردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همه‌شان رفتند ،
همه‌شان گم شدند !
او دانه می‌ریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما یادمان رفته هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ،
"توجه" می‌خواهد
"عشق" می‌خواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !!"
دیدگاه ها (۳)

بچه که بودیم ...شبها فکر میکردیم فردا چی بازی کنیم؟! اما ......

گفته بود اولینَ ش "من" هستمباورش کردمافتخار هم میکردماولینِ ...

فکرش را بکنهمین امشب بیاییو برای همیشه بگیری تمام دلگیری جم...

محتاجکم...!!أخذونی من روحی ضجت خلونی عتبه ابابکممحتاجکــم......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط