جرات کن و همانی باش که با آمدن پاییز

جرات کن و همانی باش که با آمدن پاییز،
دست در دستِ باران می بارد می رقصد
و هوایش را به هوای آسمانی گره میزند
که چیزی جز پاکی و رهایی در آن پیدا نیست،
آخ که پاییز جان میدهد برای دوباره ایستادن،
دوباره آرام شدن.
جرات کن و همانی باش که بی پروا تر از
همیشه کنار خستگی هایش می ایستد و
پا به پای آنهمه بغض،
دوباره حال دلش را خوب میکند.
جرات کن و با تمام سردی،
لباس شوم عادت آدم های غلط زندگی را
از تن برون کن و آسوده تر از همیشه
در پاییزی قدم بگذار که از آن توست.
پاییز آواز خوش پر از مِهری ست
که نت به نت خبر از یک احساس
شیرین میدهد تنها باید یاد گرفت
رقصیدن به زیر باران،
بازی با برگ های سرگردان و
عاشقانه با هر باد و طوفانی زندگی کردن.
وقتی تمام شهر خبر از پاییز میدهند
و دلگیر از هر افتادنی به پای زخم ها
اسیر میشوند جرات کن و
همانی باش که با هر سلامِ پاییزی،
دنیای تازه ای به روی زندگی باز میکند.

#𝑺𝒆𝒕𝒂𝒓𝒆𝒉
دیدگاه ها (۰)

وقتی با من سخن می‌گوییتمام وجودم گوش می‌شوند و از تک تک کلمه...

تو همان شقايق معروفشعر خوب سهرابیتا تو هستیزندگی بايد كرد ⦃#...

بقول سعدی:دانی که من و تو کی به هم خوش باشیم؟آن وقت که کس نب...

كسی چه می‌داند ؟شايد همه‌ آرزوهای ما همين طورندشايدم تمام آر...

بغضم را شعر کنم یا ندای سکوت ِ نگاهم را که از دل تنگم در این...

صحنه,پارت یازدهم

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط