خطایت هر چه بود آدم...
خطایت هر چه بود آدم...
به جرم سیب دزدیدن، تو را از خویش پر دادند..!!
ولی آدم نکن باور؛
تو را با چیدن یک سیب پر دادند؟!
خطایت عشق حوا بود...
گمانم عاشقش بودی!
به چشمت عشق را دیدی...
برای خاطر حوا تو آن شب سیب را چیدی؟!
چه رازی پشت این سیب است؟!
که ما را در به در کردی،
از آن مٱوای روحانی
به این دنیای ظلمانی...
من از ابهام میترسم،
من از تکرار این فرجام میترسم...
چنان گنگ است این قصه،
چنان تاریک و پنهان است
که از ترس سقوطی تلخ...
من از بوییدن یک سیب بدهنگام میترسم!!
به جرم سیب دزدیدن، تو را از خویش پر دادند..!!
ولی آدم نکن باور؛
تو را با چیدن یک سیب پر دادند؟!
خطایت عشق حوا بود...
گمانم عاشقش بودی!
به چشمت عشق را دیدی...
برای خاطر حوا تو آن شب سیب را چیدی؟!
چه رازی پشت این سیب است؟!
که ما را در به در کردی،
از آن مٱوای روحانی
به این دنیای ظلمانی...
من از ابهام میترسم،
من از تکرار این فرجام میترسم...
چنان گنگ است این قصه،
چنان تاریک و پنهان است
که از ترس سقوطی تلخ...
من از بوییدن یک سیب بدهنگام میترسم!!
۱.۲k
۰۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.