یا حبیب الباکین

یا حبیب الباکین
...
ماه آخر بود . توی آن هشت ماه نگذاشتی دست به سیاه و سفید بزنم . اکثر مواقع کنارم بودی . هر وقت درد داشتم ، می رفتی گوشه ای و گریه می کردی . من می دانستم که گریه می کنی ! زنی که متوجه گریه ی شوهرش نشود که دیگر زن نیست !
هر وقت غذا نمی خوردم ، تو هم غذا نمی خوردی ! انکار نکن ! غذایت را می بردی و به یکی از بچه های فقیر می دادی ! ... به خیالت من نمی فهمیدم ؟!
ماه آخر بود .بیش تر از هر موقع دیگری درد داشتم ، گرمم می شد ، حالم بد می شد ... ولی گفتم که برو ! دکترم گفته بود موقع به دنیا آ»دن بچه تو هم می توانی بیایی . من که خیلی ذوق داشتم ... ولی تو را نمی دانم ! خب وقتی گفتم ، اصلا خوشحال نشدی ! بهانه آوردی ... بهانه ی بی خودی !
"من نمیتونم درد کشیدن تو رو ببینم !"
"من که دیگه اون قدر درد نمی کشم !"
حتما چیزی را می دانستی و به من نگفتی ... می دانستی ! می دانم که می دانستی !
...
دیدگاه ها (۲)

اولین و آخرین واکنش دکتر میثم مطیعی وی دوستان که در صف دوم ...

شادی روح همه ی شهدا صلوات

#میخواهید_خدا_عاشق_شما_شود؟قلم می زنید برای خدا باشد گام بر ...

مقام معظم رهبری:این خانم‌هایی که به‌عنوان همسر، پذیرای رنج ش...

میدانی درد دارد :))))قفسه ی سینه ام درد دارد دردی مشابه با ش...

یادته همیشه می گفتم دوس دارم از دور ببینمت؟ بعد تو لجباز می ...

زور و عشق پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط