باور نداشتم که زنی بتواند

باور نداشتم که زنی بتواند
شهری را بسازد و به آن
آفتاب ودریا ببخشد و تمدن
دارم از یک شهر حرف می زنم
تو سرزمین منی
صورت و دست های کوچکت
صدایت
من آنجا متولد شده ام
و همان‌جا می میرم


❤ ️
دیدگاه ها (۱)

تــو رااز مــنڪم ڪننــد...."هیــچ"میمــاند .

همیشه میگفتی نفس عمیق بکش دنیا سوخت از بس اه کشیدم❤ ️❤

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط