هوا که تاریک میشد.
هوا که تاریک میشد.
برنامه دور همی ما شروع میشد!
این برنامه تا نیم شب طول میکشید
بی هزینه
ملزومات ش یه چراغ والور بود
و یک کتری که قوری هم قوری بود
هر چه بود هنر بود
هنر با هم بودن
هنر خاطره گویی
تمام رد و بدل های کلامی آن موقع که الان شاکله خاطرات ما از جبهه شده است.
معصیت در کلام راه نمیدادیم
کار را تمیز و پاکیزه انجام میدادیم .
در بساط مان هم خنده و قهقهه دیده میشد
و هم نم اشکی بر گونه نشسته که همراه با آهی
پنهان ش میکردیم .
هم خاطره گویی میکردیم
هم خاطره سازی میکردیم
نه می رنجاندیم
نه می رنجیدیم
چراغ خاموش بودیم
به وقت گفت و شنفت ها
نور بود نور
وجودشان
حال شان
حضورشان
اخه معلوم نبود
چند شب دیگر با همیم
آه جبهه کو برادرهای من
برنامه دور همی ما شروع میشد!
این برنامه تا نیم شب طول میکشید
بی هزینه
ملزومات ش یه چراغ والور بود
و یک کتری که قوری هم قوری بود
هر چه بود هنر بود
هنر با هم بودن
هنر خاطره گویی
تمام رد و بدل های کلامی آن موقع که الان شاکله خاطرات ما از جبهه شده است.
معصیت در کلام راه نمیدادیم
کار را تمیز و پاکیزه انجام میدادیم .
در بساط مان هم خنده و قهقهه دیده میشد
و هم نم اشکی بر گونه نشسته که همراه با آهی
پنهان ش میکردیم .
هم خاطره گویی میکردیم
هم خاطره سازی میکردیم
نه می رنجاندیم
نه می رنجیدیم
چراغ خاموش بودیم
به وقت گفت و شنفت ها
نور بود نور
وجودشان
حال شان
حضورشان
اخه معلوم نبود
چند شب دیگر با همیم
آه جبهه کو برادرهای من
۳۹.۶k
۰۳ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.