پیله ی تنهائی ات را باز کن
پیله ی تنهائی ات را باز کن
و مرا به آغوش بکش
که سهم من
از تمام دلواپسی های زمین
بوسه های نچیده ی تواند
چگونه به تو برسم
وقتی که کفش های کهنه ی انتظار من
با جاده ها قهرند
وقتی هیچ دری
آواز کوبه ی سلام مرا
در گوش تو نجوا نمی کند
رسیدن در غیر ممکن ضرب می شود
و حاصل می شود
"زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد"
و مرا به آغوش بکش
که سهم من
از تمام دلواپسی های زمین
بوسه های نچیده ی تواند
چگونه به تو برسم
وقتی که کفش های کهنه ی انتظار من
با جاده ها قهرند
وقتی هیچ دری
آواز کوبه ی سلام مرا
در گوش تو نجوا نمی کند
رسیدن در غیر ممکن ضرب می شود
و حاصل می شود
"زنی تنها در آستانه ی فصلی سرد"
۹۴۲
۱۷ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.