صفحه ده

صفحه ده

با این فکرها یه تاکسی گرفتم وبه

راننده خطاب گفتم: آقا سلام؛

بی زحمت برین سمت گل فروشی

یه گل خوشگل برای مادرم بخرم

تا ازمن لا اقل راضی باش٠

راننده به راه اوفتاد و از سالار

پرسید: مگه خطا کردی جوون؟

سالار هم همه ای زندگیشو برای

مرد راننده تعریف کرد؛ ومرد راننده

باچهره محزون گفت؛: از نظر من

تو خطا نکردی. ولی خوب همین

که می خوای دل مادر تو شاد کنی

وبه دست بیاری دلشو نو ثواب

کردی•

#ملیحه