آرام باش عزیز من


آرام باش عزیزِ من
آرام باش...
حکایت دریاست زندگی!
گاهی درخشش آفتاب،
برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم
چشم‌های مان را می‌بندیم
همه جا تاریکی‌ست

آرام باش عزیز من
آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم
زیر بوته ای از برف، که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری،
طالع می‌شود
#شمس_لنگرودی

دیدگاه ها (۳)

چه کرده ای تو با دلمکه از تو پیش دیگرانگلایه هم که می کنمشعر...

راستی راستی زندگی یعنی اینکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی...

مانده ام خیره به راهنه مرا پای گریزنه مرا تاب نگاه! #فریدون_...

چیستم؟! خاطره زخم فراموش شدهلب اگر باز کنم با تو سخن‌ها دارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط