راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعداز مسافتی ناگه

راننده ماشینی در دل شب راهش را گم کرد و بعداز مسافتی ناگهان ماشینش هم خاموش شد...

همانجاشروع به شکایت از خدا کرد:" خدایا پس تو داری اون بالا چه کار میکنی؟!؟ و ..."
چون خسته بود خوابش برد.وقتی صبح از خواب بیدار شد ...
از شکایت شب گذشته اش خیلی شرمنده شد چون ماشینش دقیقا نزدیک یک پرتگاه خطرناک خاموش شده بود!!
همه ما امکان به خطا رفتن را داریم...
پس اگر جایی دیدیم کارمان پیش نمیرود،شکایت نکنیم!!
شاید اگر جلوتر برویم به صلاح ما نباشد..
دیدگاه ها (۲)

عیبهای ما مثل تپه استاز آن تپه بالا میرویمعیبهای خود را نمیب...

دنیا گلستون میشد اگه به حرفایی که میزنیم اندازه سر سوزن اعتق...

بخشی از خاطرات حضرت اقا....گرگم به هوادر خانه جای بازی نداشت...

اگر یک نماز صبحت قضا شوداگر کل دنیا طلا شودو آنرا در راه خدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط