فروغفرخزاد

ﺑﻪ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻼﻣﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ،
ﺑﻪ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻦ ﺟﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ،
ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﮐﻪ ﻓﮑﺮﻫﺎﯼ ﻃﻮﯾﻠﻢ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺳﭙﯿﺪﺍﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﻍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ،
ﺍﺯ ﻓﺼﻞ ﻫﺎﯼ ﺧﺸﮏ ﮔﺬﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ،
ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﻏﺎﻥ
ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﻣﺰﺭﻋﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ،
ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ؛
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ
ﺷﮑﻞ ﭘﯿﺮﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ،


#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱)

ز دست عشـــــق، عالم در هیــــاهوست#قیصر_امین_پور

تمام شب را چشم انتظار سپیده ی صبح بودم که آفتاب بزند چشم با...

°و عشق؛ لبخندِ توست؛ از فرسنگ‏ها دورتر؛ آنگاه که نگاهت، فاصل...

برای روز عشق،همین کافیست، که هنوز داریدَش...همین که حضورَش ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط