p43

چقدر راحت از عشقش حرف میزد
وقتی از اون دختر میگفت برق خاصی توی چشماش بود..
واقعا دوسش داشت
ماجرا فقط به کای مربوط نبود،عشقشون دو طرفه بود.
دختره هم دوستش داشت.
ب نظرم این عالیه،عشقی که هر دو طرف هم رو دوست داشته باشن سر انجام خوبی خواهد داشت
همه که قرار نیست سرنوشتشون مثل یوحا باشه.
مامان و بابا که ترکم کردن،عشقمم که دوسم نداره!
فقط زندم که رسمش رو بیارم وگرنه...
کای:یوحا کجایی تو
هول شده گفتم
+چی چرا چی شده مگه؟

کای_ای بابا دارم میگم کمکم میکنی؟
+چ کمکی
کای_میخوام ازش خواستگاری کنم ولی نمیدونم چطوری
کف دستام رو به هم کوبیدم
+این که کاری نداره ی کافه خالی رزرو میکنیم و حلقه رو میدیم بره..خودمم بهت میگم چی بهش بگی...خوبه؟
ذوق زده محکم بغلم کرد
کای_وای یوحا نمیدونم اگه تو نبودی چیکار میکردم.
اونروز دیگه اتفاق خاصی نیوفتاد
شب هم به ذوق فرداش خوابیدم
نزدیکای ظهر بود که از اتاق خارج شدم
ناهار رو به همراه کای سریع سریع خوردیم واماده شدیم و خانواده رو به راحت ترین شکل ممکن پیچوندیم و از خونه زدیم بیرون و با ماشین کای حرکت کردیم.
با ذوق به یونا زنگ زدم و بعد چند تا بوق جواب داد
+سلام خانم کافه دار
یونا:سلام خانم مهندس
+مسخره
یونا خندید و گفت
یونا:خب
+اها ی دیقه حرفم یادم رفت..امروز حسی میز رزرو کرده
یونا:نه هنوز...چطور
+خیره...خب برا عصر کل کافه رزرو من اوکیه؟
یونا:حله ولی برا چی
+برای کای
یونا:تولدشه
+نه امر خیره
خندید و گفت
یونا:پس کای هم رفت قاطی مرغا
خندیدم و گفتم
+شاید...خب تزیین کافه رو میسپارم به خودت ی کاریش کن
یونا:حله
بعد از خداحافظی با کای راهی خرید حلقه شدیم
بعد نیم ساعت رسیدیم
با ذوق حلقه ها رو میدیدم
اما من از کجا بدونم سلیقه دختره چیه
+کای اسم دختره چیه
کای_شین هه
+خب شین هه بیشتر چه هوع جواهری میندازه؟شلوغ یا ساده و ظریف
بعد کمی فکر کردن گفت
کای_چیزای ساده و بیشتر وقت ها خیلی ظریف
چشمم سریع ی حلقه رو گرفت
از فروشنده خواستم برام بیارتش
همونی بود که میخواستم...من از کجا بدونم سایزش چنده؟
انگشتر رو طرف کای گرفتم و گفتم
+چطوره
لبخند دلنشینی زد و گفت
کای_عالیه...همینو بردار.
+سایزش چنده ی وقت تنگ یا گشاد نباشه
کای_نمیدونم...اندازه دست خودته...امتحانش کن
با ذوق حلقه رو دستم کرد
+اندازه است همین خوبه
با رضایت حلقه رو گرفتیم و راهی کافه شدیم
____________
غلط املایی بود معذرت
پارت دوم عیدی🎀🌚