خار خندید و به گل گفت سلام

خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک آمد،
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام...

گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود،
زندگی،
عشق،
اسارت،
قهر و آشتی،
همه بی معنا بود . . . .
دیدگاه ها (۱)

💕 مهربون باشاجازه نده سختی های دنیااز تو یه هیولا بسازه!

از گره های بیشمارزندگی گله نکنآن بافنده ی آفرینندهمی داندحاص...

#من ندیدم بیدی، سایه‌اش را بفروشد به زمینرایگان می‌بخشد،نارو...

زندگی نیست بجز عشق،بجز حرف محبت به ڪسیور نه هر خار و خسیزندگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط