زمانی فهمیدم از آدمها خوشم نمیاد

....
زمانی فهمیدم از آدمها خوشم نمیاد
که هر طبیعتی رو دوست داشتم ، مگه طبیعتی که آدم ها توش جریان داشته باشن
هر صدای رو دوست داشتم ، مگه صداهای آدمها و خلقت هایشان
آرامش را وقتی داشتم ، که تو مکانی بودم که خالی از آدمها بود
من دنیای را دوست داشتم که من بودم و طبیعتو ، یک فنجون چای
من آدمی بودم که رویاهایی حقیقت را میدیدم
من فقط یه آدم رویایی بودم
اما آدم ها به من میگفتن اجتماع گریز
و این بود فرق بین منو آدمها
#سخنان_کوچیکان
.
~~~ ✨ ✨ ✨ ~~~
دیدگاه ها (۱)

مکالمه ی امروز منو و دوستم :- من : از دور شبیه افسرده های ؟!...

خلیاتون ازش بدتون میادولی من اینطور نیستمچون خیلی از آدمای د...

جوکر :ما زمانی دست از گشتن زیر تختمون به دنبال هیولا برداشتی...

یه جای مثل اینجا به من بدین من دیگه با کسی کاری ندارم ^_^~~...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط