عشق زیبا
خوب یکی دیگه هم میدم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
سیرا:نه خوب من هیچی اصلا ولش
ران:چند روز هست
مایکی :دوهفته
کوکو:بد بختا ایشالاه جنازتون نیاد
سانزو:زد زیره خنده
اینوپی :این چی بود گفتی کوکو اینوپی هم درحال جرررر خوردن
بد یهو همه زدن زیر خنده
میکی :بسه
مایکی :تو باید به باند کانتو نفوذ کنی و کمی اطلاعات به دست بیاری اما سیع کن کم زخمی شی
سانزو:چشم
مایکی:ران ریندو شما هم باید اباند بزرگی که توی ژاپن هست رو با افرادتون از بین ببرید
سیرا:مایکی سر یکی از این سه تا بلایی بیاد من میدونم و کل این مافیا این رو گفتم که داداشام مو سانزو بازیچه یه دست تو نیستن
لیسا:هویی سیرا اروم اروم من با این حال که خواهر سانزو هستم نگران نیستم
سیرا:مسعله مگه فقط سانزو یا داداشام هستن مایکی کاری که میگی دیونه بازی هست
مگه میشه از این باند ها چیزی خارج کرد
کوکو دستش زو میزاره روی شونه ی سیرا به این علامت که بشین
سیرا میشینه سانزو واسش یه لیوان آب میریزه و میگه
سانزو:دختر ما حواسمون به خودمون هست حرص نخور بیا این آب رو بخور
ران:ابجی نگران نباش
ریندو :باور کن زنده بر میگردیم
اینوپی:من که فکر نمیکردم عضو شماره ی چهارده همچین دیونه ای باشه
کوک :حالا فهمیدیم که هست
لیسا :میگم سیرا اصلا تو بیا خونه ی من بمون
سیرا:من که اصلا پام رو توی خونه ی تو بزارم
.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*´﹀`*)..。*゚+.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*´﹀`*)..。*゚+.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*´﹀`*)..。*゚+.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*`*).. پایان این پارت دستم شکست
لایک
کامنت
فالو
کنید *゚+
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
سیرا:نه خوب من هیچی اصلا ولش
ران:چند روز هست
مایکی :دوهفته
کوکو:بد بختا ایشالاه جنازتون نیاد
سانزو:زد زیره خنده
اینوپی :این چی بود گفتی کوکو اینوپی هم درحال جرررر خوردن
بد یهو همه زدن زیر خنده
میکی :بسه
مایکی :تو باید به باند کانتو نفوذ کنی و کمی اطلاعات به دست بیاری اما سیع کن کم زخمی شی
سانزو:چشم
مایکی:ران ریندو شما هم باید اباند بزرگی که توی ژاپن هست رو با افرادتون از بین ببرید
سیرا:مایکی سر یکی از این سه تا بلایی بیاد من میدونم و کل این مافیا این رو گفتم که داداشام مو سانزو بازیچه یه دست تو نیستن
لیسا:هویی سیرا اروم اروم من با این حال که خواهر سانزو هستم نگران نیستم
سیرا:مسعله مگه فقط سانزو یا داداشام هستن مایکی کاری که میگی دیونه بازی هست
مگه میشه از این باند ها چیزی خارج کرد
کوکو دستش زو میزاره روی شونه ی سیرا به این علامت که بشین
سیرا میشینه سانزو واسش یه لیوان آب میریزه و میگه
سانزو:دختر ما حواسمون به خودمون هست حرص نخور بیا این آب رو بخور
ران:ابجی نگران نباش
ریندو :باور کن زنده بر میگردیم
اینوپی:من که فکر نمیکردم عضو شماره ی چهارده همچین دیونه ای باشه
کوک :حالا فهمیدیم که هست
لیسا :میگم سیرا اصلا تو بیا خونه ی من بمون
سیرا:من که اصلا پام رو توی خونه ی تو بزارم
.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*´﹀`*)..。*゚+.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*´﹀`*)..。*゚+.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*´﹀`*)..。*゚+.*.。ଘ( ᐛ ) ଓ+(*`*).. پایان این پارت دستم شکست
لایک
کامنت
فالو
کنید *゚+
۶.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.