دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست

دلبری دارم و عشقی ، که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست

شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تارو پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست

گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی ست
آنکه پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست

ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست

گر چه در پرده نهانست و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست

در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکیست
کعبه او،صومعه او ، دیر مغانم همه اوست

واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آنکه خود بهترازاین کرده از آنم همه اوست

فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست..🦋🦋


سحرون خیراولسون گوزلریمین ایشیغی💐🫂🧿🌐
دیدگاه ها (۰)

قطره قطره خون تولحظه لحظه زندگی منهموطن! بیایید با اهدای خون...

ای حضرت معشوقه کجایی که ببینیدرگوشه ی این شهرِخداهم خبری هست...

عشق یعنی همه شب در دل و جانت باشدمثلِ جان در تن و در روح و ر...

دارم سر خاک پایت ای دوستآیم به در سرایت ای دوستآنها که به حس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط