یا شهید...
یا شهید...
ولایت
از ویژگیهای بارز شهید خلیلی، ولایتمداری و حب ولی فقیه بود که از دوران نوجوانی مشهود بود.
پدر شهید:رسول از همان دوران بچگی به ولایت و حضرت آقا، و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت؛ زمانی که در مقطع راهنمایی تحصیل میکرد، محل زندگی ما کرج، و محل کار من تهران بود، روزی قرار بود که حضرت آقا به کرج تشریف ببرند و مردم هم برای استقبال آماده میشدند و همه جا را چراغانی کرده بودند؛ من از محل کار برگشتم و چون رسول در شیفت عصر باید مدرسه می بود، از دیدن او در خانه تعجب کردم؛ وقتی علت را جویا شدم، مادرش گفت ظاهرا با معلمش حرفش شده؛ با رسول راهی مدرسه شدم و آنجا پی بردم که سر علاقه اش به ولایت با معلمش دعوایش شده بود.
آن روز که حضرت آقا میخواستند به کرج تشریف فرما شوند، معلمش اعتراض کرده بود که کدام حرف حکومت را باور کنیم، از طرفی میگویند اسراف گناه است و از طرفی دیگر شهر را چراغانی کرده اند؛ که رسول جواب میدهد:«چراغانی که چیزی نیست، ما باید برای حضرت آقا جانمان را فدا کنیم.» و معلم تاب نمی آورد و میگوید اینجا یا جای شماست یا جای من، و رسول به احترام معلم از کلاس خارج میشود.
و این دفاع از ولایت از سر شور نوجوانی نبود...
پدر شهید: چند ویژگی روح او را تکمیل کرد، اول «مطیع امر ولی زمان» بود، «اطاعت و دفاع از رهبری سرلوحه اش بود». در جریان فتنه 88 آرام و قرار نداشت؛ و در صف بچه های بسیج، علیه فتنه گران به دفاع از نظام مشغول بود.
و روح این شهید، به حد أکمل خود رسید؛ و درحالی که عاشق شهادت بود، خشنودی ولی فقیه خود و منفعت نظام و انقلاب را أرجح می دانست...
همرزم شهید: چند روز قبل از شهادت خیلی ناراحت بود. وقتی دلیل ناراحتی اش را پرسیدیم گفت:«ناراحتی من به خاطر مجروحیت یکی از نیروهای خودی است(چند روز قبل از شهادت محمد حسن، یکی از همرزمان ایرانی اش مجروح شده بود) وقتی این قضیه را می بینم، فکر میکنم که حضرت آقا از اینکه یک ایرانی مجروح میشود، ناراحت میشوند؛ و این واقعا ناراحتم میکند. از طرفی مجروحیت و شهادت هرکدام از بچه ها، برای جمهوری اسلامی تبعات دارد! باید کاری کنیم که موجب ناراحتی آقا و ایجاد تبعات بعدی برای نظام اسلامی نشویم.»
و رسول، چند روز بعد، زمین را به مقصد بهشت، وداع گفت
ولایت
از ویژگیهای بارز شهید خلیلی، ولایتمداری و حب ولی فقیه بود که از دوران نوجوانی مشهود بود.
پدر شهید:رسول از همان دوران بچگی به ولایت و حضرت آقا، و دفاع از حریم ولایت خیلی علاقه داشت؛ زمانی که در مقطع راهنمایی تحصیل میکرد، محل زندگی ما کرج، و محل کار من تهران بود، روزی قرار بود که حضرت آقا به کرج تشریف ببرند و مردم هم برای استقبال آماده میشدند و همه جا را چراغانی کرده بودند؛ من از محل کار برگشتم و چون رسول در شیفت عصر باید مدرسه می بود، از دیدن او در خانه تعجب کردم؛ وقتی علت را جویا شدم، مادرش گفت ظاهرا با معلمش حرفش شده؛ با رسول راهی مدرسه شدم و آنجا پی بردم که سر علاقه اش به ولایت با معلمش دعوایش شده بود.
آن روز که حضرت آقا میخواستند به کرج تشریف فرما شوند، معلمش اعتراض کرده بود که کدام حرف حکومت را باور کنیم، از طرفی میگویند اسراف گناه است و از طرفی دیگر شهر را چراغانی کرده اند؛ که رسول جواب میدهد:«چراغانی که چیزی نیست، ما باید برای حضرت آقا جانمان را فدا کنیم.» و معلم تاب نمی آورد و میگوید اینجا یا جای شماست یا جای من، و رسول به احترام معلم از کلاس خارج میشود.
و این دفاع از ولایت از سر شور نوجوانی نبود...
پدر شهید: چند ویژگی روح او را تکمیل کرد، اول «مطیع امر ولی زمان» بود، «اطاعت و دفاع از رهبری سرلوحه اش بود». در جریان فتنه 88 آرام و قرار نداشت؛ و در صف بچه های بسیج، علیه فتنه گران به دفاع از نظام مشغول بود.
و روح این شهید، به حد أکمل خود رسید؛ و درحالی که عاشق شهادت بود، خشنودی ولی فقیه خود و منفعت نظام و انقلاب را أرجح می دانست...
همرزم شهید: چند روز قبل از شهادت خیلی ناراحت بود. وقتی دلیل ناراحتی اش را پرسیدیم گفت:«ناراحتی من به خاطر مجروحیت یکی از نیروهای خودی است(چند روز قبل از شهادت محمد حسن، یکی از همرزمان ایرانی اش مجروح شده بود) وقتی این قضیه را می بینم، فکر میکنم که حضرت آقا از اینکه یک ایرانی مجروح میشود، ناراحت میشوند؛ و این واقعا ناراحتم میکند. از طرفی مجروحیت و شهادت هرکدام از بچه ها، برای جمهوری اسلامی تبعات دارد! باید کاری کنیم که موجب ناراحتی آقا و ایجاد تبعات بعدی برای نظام اسلامی نشویم.»
و رسول، چند روز بعد، زمین را به مقصد بهشت، وداع گفت
۱.۹k
۰۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.