☘️آرام_نوشت_آرام_عکاس☘️

☘️دیشب که شیفت بودم
بیمار بدحالی وارد بخش #اورژانس شد
#رنگ صورتش زرد شده بود
معلوم بود چند روزی چیزی نخورده بود
نگاه چشمهای #گود رفته ش کردم
واقعا جون نداشت!
بعد از #مراقبت های اولیه
یکم جون گرفت
رفتم باهاش حرف زدم پرسیدم
چرا این بلا رو سر خودت آوردی؟
#لبخند تلخی زد و گفت
من یا شما؟
متوجه نشدم
دوباره لبخند زد
شماها جای #عشق رو با چیزای دیگه عوض کردین..اصلا منو #نابود کردین...همه چیزتون شده پز دادن...دوست داشتن های #موقتی...اصلا جایی واسه من توی زندگیتون نذاشتین...روزی با یه #نفر...#شب عاشقین صبح فارغ..اصلا این منم؟؟ واقعا من این #شکلی هستم؟؟
دلم واسش سوخت
از عشق چیزی جز #پوست و #استخوان باقی نمونده بود
مقصر هم ما #آدمها بودیم
هر اشتباه رو میگفتیم عشقم کشید این کارو کردم!!
باهر اشتباه و #دروغ و...عشق یه قدم به نابودی نزدیکتر میشد!
واقعا حقش نبود!☘️


❤️پ.ن: یهو این ایده داستانک به ذهنم رسید...نمیدونم چطور شده..جذابه یا خسته کننده...ولی حس میکنم همه حرفارو زدم....مغز درگیرم بنویس ❤️

📝#آرام_نوشت☘️
#آرام_نوشت
#آرام_عکاس
#گلهای_آرام
#گلدون_آرام
دیدگاه ها (۹)

☘️آرام_نوشت_آرام_عکاس☘️

☘️تلخ☘️

☘️لباس_گلدار☘️

☘️درد☘️

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط