اندر حکایت آدم فروشی و وطن فروشی!
اندر حکایت آدم فروشی و وطن فروشی!
میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه یک پا داشت. فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست. سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبك را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند. هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.» سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: «هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جــدا شود!»👌
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
میگویند روزی برای سلطان محمود غزنوی كبكی را آوردند كه یک پا داشت. فروشنده برای فروشش قیمت زياد میخواست. سلطان محمود حكمت قيمت زياد كبك را جويا شد.
فروشنده گفت: «وقتی دام پهن میكنيم برای كبکها، اين كبک را نزديک دامها رها میكنم. آواز خوش سر میدهد و كبکهای ديگر به سراغش میآيند و در اين وقت در دام گرفتار میشوند. هر بار كه كبک را برای شكار ببريم، حتما تعدادی زياد كبک گرفتار دام میشوند.» سلطان محمود امر به خريدن كرد و خواستار كبک شد.
چون قیمت به فروشنده دادند و كبک به سلطان، سلطان تيغی بر گردن كبک زد و سرش را جدا كرد.
فروشنده كه ناباوارنه سر قطع شده و تن بیجان كبک را میديد، گفت اين كبک را چرا سر بريديد؟
سلطان محمود گفت: «هر كس ملت و قوم خود را بفروشد، بايد سرش جــدا شود!»👌
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۲.۵k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹